192

192

زندگی بنفش


۱۹۲

نگار آروم گفت

- یه چیز بگم قول میدی ناراحت نشی ؟

نگاهش کردم و سر تکون دادم که گفت

- واقعا هیچی هیچی بینتون نبود؟ یعنی حتی قبلش دوتا نگاه عاشقانه هم رد و بدن نکردین؟

آهی کشیدمو چشمامو براش چپ کردم و گفتم

- باور کنی یا نه قبلش واقعا هیچییییی نبود! حتی من نیما رو با دوست دخترش تولد داداشم دیده بودم . تو خودت حساب کن اونوقت از چنین آدمی انتظار داری بیاد دوست پسر تورو بزنه؟

نگار پوفی کردو گفت 

- بهنام میدونست دوستت داره؟

- گویا تا حدودی 

- پس چرا بهش نگفت اگه خواهرمو میخوای دوست دختر نگیر 

- من نمیدونم نیما آخرین دوست دخترش مال کی بوده و بهنام کی فهمیده نمیتونم قضاوت کنم .

نگار تکیه داد به صندلیشو گفت

- وای تو چه دلی داری من کل گذشته سعیدو دوست دارم شخم بزنم

- به نظرم نزن... چیزی که مال گذشته بزار همونجا بمونه مگه اینکه اثر به آینده رسیده باشه بخوای حلش کنی 

نگار شونه ای تکوندو گفت 

- نمیدونم ... تو دوست پسر داشتی قبل نیما اما من هییییچ کسی رو قبل سعید نداشتم اما واضحه اون خیلی فعال بوده 

خندیدمو گفتم 

- بله بله نیما میگه 

نگار نگاهش به امیسا افتادو گفت

- یا خدا امی رو نگاه 

برگشتم سمت امی 

کاسه برنجش رو سرش بود 

دستش تو کاسه ماست 

با ذوق به ما نگاه کردو دستشو تکون داد

ماست از انگشتاش چکید سمت ما 

نگار زد زیر خنده

منم دیدم چاره ای جز خندیدن ندارم 

با تاسف سری تکون دادم و گفتم 

- حداقل یکم بخور بچه جان

امیسا هم دست ماستیشو کرد تو حلقش

بازم خندیدمو دستشو آوردم بیرون

کاسه رو از سرش برداشتم

برنج کل هیکلشو گرفته بود

مخصوصا لای اون چهارتا شوید کله اش رو 

نگار کمک کرد یکم جمعش کنیمو گفتم بیخیال دیگه

نهار بخوریم بعدش امی میبرم حمام

امی رو گذاشتیم سرگرم باشه و مام نهار خوردیم‌

زنگ زدم نیما تعریف کردم چی شد

تا شنید نگار پیشمه گفت شام با سعید میاد .

نگار هم با وجود اینکه میگفت نگو و نیان اما نیشش تا بنا گوش باز شد 

امیسارو بردم حمام 

نگار کمک کرد لباس امیسا رو پوشید

امیسا هر حرکتی که نگار میکرد بهش میگفت 

- خایه 

نگارم میگفت جان خایه 

منم میخندیدم 

بهش گفتم

- صداتو ضبط کنم هی جان خایه جان خایه میگی 

نگار خندیدو گفت 

- اونوقت سعید چه ذوقی بکنه 

خندیدم که یهو نگار گفت

- راستی بنفشه اون شب که چت کردیم با هم 

تا گفت یاد اون شب و چت نیما به جای خودم با نگار افتادم

آروم سر تکون دادمو نگار گفت



سلام خوشگلای بنفش من . رمان ال آی رو به اتمامه گفتم اطلاع رسانی کنم که از قسمت های پایانی جا نمونین


https://t.me/joinchat/AAAAAFijMDIZLKFrzy1MUQ

Report Page