190

190


دختر امروزی 

به قلم نارسیس 

پارت 190

آدرس پیج اینستاگرام :


narsis. romance


میلاد نگاه عصبانی بهم انداخت و از جاش بلند شد...!

-بریم تو باغ

مرصاد نگاه سرسری بهم انداخت و با تکون دادن سرش به نشونه احترام از جاش بلند شد.

نفسم و سخت بیرون دادم

بد نبود منم از فرصت استفاده کنم و یه نگاهی به خونه بندازم

حواسم به راهروی باریک زیر پله ها جمع شد.

قدم زنان به سمتش رفتم

ورودیش چندتا پله کم و کوتاه می خورد و به پایین می رفت

تاریک و مخوف به نظر می رسید

دستم و رو دیوار کشیدم تا کلید برق و پیدا کنم

چراغ که روشن شد با دیدن تابلو فرش های قدیمی رو دیوار چشمام گرد شد

طراحیش جالب بود ولی حسی رو درونت القا می کرد که از درون سردت می شد.

محو تماشای تابلو فرش ها بودم که صدای میلاد و شنیدم

-الهه! الهه!

سریع مسیر رفته رو برگشتم و با دیدن چهره ی کلافه میلاد که بالای پله ها ایستاده بود دست و پام و گم کردم

-بله

-معلوم هست کجایی؟

نیم نگاهی به پشت سرم انداختم و با دست به پشت اشاره کردم

-داشتم تابلو فرش ها رو تماشا می کردم

اخماش تو هم شد

ولی نفسش و تازه کرد و سعی کرد آروم باشه

رفتارش عجیب بود

نمی دونم چرا حس می کردم میلاد رفتارهاش نرمال نیست

شخصیتی که ازش تو محیط های اجتماعی می دیدی با شخصیتی که من ازش تو همین چند ساعت دیدم کاملا فرق داشت.

آه تو گلویی کشیدم و خواستم پله رو بالا بیام که کف دستش و تخت سینم گذاشت

-واسه چی با مرصاد خوش و بش می کردی؟

چشمام گرد شد

من با دوستش خوش و کردم؟!

شوکه به صورتش زل زدم

زبونم نمی چرخید تا حرفی بزنم

از بس حرفش برام عجیب و غیر منطقی بود هیچ جمله ای به ذهنم نمی رسید

-با تو ام الهه!

-من! من که جز سلام چیزی نگفتم بهش...!

پوزخند زد و باز با دستش فشاری به قفسه سینم اورد

ناخواسته یه قدم به عقب برداشتم که...


برای خوندن قسمت اول رمان #1 رو جستجو‌کنید.

این رمان زیبا رو هر روز در کانال دختر امروزی بخوانید 👇


@dokhtare_emruzzi

Report Page