190

190


ال آی اینو گفتو برگشت سمت جنگل 

هنوز حرفش کامل تو ذهنم ننشسته بود که گفت

- دیگه اونجا نیست... دقیقا بین اون درخت ها بود... مثل یه موجود زنده واقعی ...

آروم از رو ال آی بلند شدم

دستشو گرفتمو بلندش کردم

همچنان خیره به اونجا بود

مهرو...

مهرو گفت بخاطر من اینجاست !؟

اما چرا ؟ 

همش فکر میکردم بخاطر پسرا روحش تو این دنیا مونده...

یا بخاطر اینکه انتقام مرگشو بگیره...

اما فکر نمیکردم بخاطر من؟

چرا من ؟

نکنه منو مقصر مرگ خودش میدونه ...

به صورت نگران ال آی نگاه کردم

مهرو حق داشت...

من مقصرم ... 

ال ای برگشت سمتمو گفت

- فکر کنم وقتی همزاد روحم تو وجودمه میتونم ارواح مثل آدم عادی ببینم 

نمیدونستم حق با ال آی هست یا نه 

فقط ناخداگاه گفتم

- شاید ... اما انگار منو نمیدیدی ... وقتی صدات کردمو دستتو گرفتم ...

نگران نگاهم کرد

نگاهش رو گردنو چشمم چرخیدو گفت

- تو زخمی شدی؟

دستمو رو زخم گردنم کشیدم

به دست خونیم نگاه کردمو گفتم

- چیز مهمی نیست... بهتره برگردیم خونه ...

نگاه نگرانش رو من موند 

اما دستشو گرفتمو به سمت ماشین کشیدم 

البته دیگه چیز زیادی از ماشین نمونده بود

خوبه راه زیادی تا خونه نداشتیم 

ال آی نشستو درو بستم

همچنان تو شوک بود

اما حال من از اون بد تر بود

سوار شدمو ماشینو راه انداختم 

ال آی نگران برگشت سمت من و آروم گفت

- من بهت آسیب زدم؟

- نه خیلی ...

- معذرت میخوام...

- مقصر تو نبودی ال آی... اما باید یاد بگیری چطور قدرتتو کنترل کنی... تو هر سه تا خوناشامو کشتی ... ما هیچ منبع اطلاعاتی دیگه نداریم

نگاهش کردم که غمگین سر تکون دادو به جلو خیره شد 

هر دو تو سکوت بودیم 

کلافه از خودمو گذشته ام بودم

گرگم هم آشوب بود 

ال آی آروم گفت 

- کاش میرفتین پیش آذرخش 

سر تکون دادم

حق با اون بود

اما دم غروب بودو یک روز کامل بود تو گله نبودم

برای همین گفتم

- فردا صبح میریم

لبخند کمرنگی زدو گفت

- مرسی ...

خیره شد به جاده ...

آروم گفت 

- فکر میکنی چرا مهرو بخاطر تو مونده؟

سوالی بود که هم جوابشو میدونستم هم نمیدونستم

خیره شدم به جاده

دوست نداشتم ال ای ناراحت کنم

اما حقش بود بدونه

برای همین گفتم

- فکر کنم ... چون ... من ... یه جورایی مقصر مرگش بودم ...

Report Page