19

19


دستمو زیر ابی که از بالا میومدو مثل یه جوب آبی بود شستم انقدر سرد بود که تامغز استخونم یخ زد 


زیر لب باخودم داشتم غر میزدم بلندشدم و برگشتم که مستقیم خوردم به یکیو برگشتم 


دستمو گرفتو کشیدو نگهم داشت 

_....دختر چیکار میکنی؟حواست کجاست

+....توچراانقدر نزدیک من ایستاده بودی قلبم وایساد 


_....نمیدونستم که اینطوری میکنی وگرنه از قبل میگفتم بهت خبر بدن 


چپ چپ نگاهی بهش انداختم و خواستم خودمو ازبین دستاش که روی کمرم و بازوم بود بیرون بیارم که صدای امیر هردومونو از جامون پروند


_....میلاد دارن صدات میکنن 

+...باشه داداش 

میلاد چشمکی بهم زدو ازم جداشد 

ناخواسته اخمی کردم و از کنار امیر خواستم ردشم که گفت

_....به من میرسی فقط اخم میکنی؟ توبغل میلاد و اون پسره آرش خوب میخندی 


+....چی‌میگی تو؟داشتم میفتادم کمکم کرد 

_....به هرکی کمک میکنه اینجوری بغلش میکنه؟

+....مجبورم بهت جواب پس بدم؟

چندثانیه ای بهم خیره شدو بعداز کنارم ردشد پسره دیوونه حالا دوبار منونجات دادی چرافک میکنی باید بهت جواب پس بدم اخه!


ناهارو پسرا جوجه درست کردن و کنارهم خوردیم 

کم کم داشت هوا تاریک میشدو سردتر هرچی پتو داشتیم آوردیم بیرون و دور خودمون پیچیدیم 


آتیشو یکم بزرگتر کردیم و دورش نشستیم یکی از پسرا گیتارشو آوردو شروع به زدن کرد هممون باهاش همخونی کردیم


وسایلو کم کم جمع و جور کردیم و توی ماشینا جادادیم 

ازخستگی و سرما تمام بدنم درد گرفته بود آتیشو خاموش کردیم برای اخرین بار همه جارو چک کردم 


خواستم سوار ماشینی که باهاش اومده بودم بشم دیدم پره فقط ماشین امیر جاداشت به ناچار توی ماشین نشستم و پتوی کوچولویی که آورده بودم رو روی پاهام انداختم 


خواستیم حرکت کنیم که در ماشین بازشدو میلاد کنارم نشست ناخواسته از آینه نگاهی به امیر انداختم و خودمو کشیدم کنارتر

Report Page