187

187



187

تقه ای به در خوردو بدون اینکه من چیزی بگم آنی اومد داخل 

درو بستو دست به سینه گفت 

- ئه... تورو جائی جز اتاق خواب هم میشه پیدا کرد 

پوزخندی زدمو گفتم 

- میدونی حماقته بیای خونه دشمنتو زبون درازی کنی ؟

- دشمن ؟ 

آنی اینو گفتو به اطراف نگاه کرد 

خندیدو گفت 

- من که دشمنی نمیبینم

تو چشم بهم زدنی کنار من بود 

رو میزم نشستو گفت 

- ما دوستیم مگه نه بروس ؟

دست راستمو که شکسته بود بالا بردمو گفتم 

- آره البته اگر شکستن دست تو روابط دوستانه جائی داشته باشه 

آنی ریز خندیدو گفت 

- خودت شروع کردی من بی تقصیر بودم

نتونستم از این پر روئی آنی نخندم

واقعا روی منو سفید کرده بود تو پر روئی 

تکیه دادم به صندلیمو گفتم 

- بسه حالا زبون نریز... برای چی اومدی اینجا ؟

لبخند ملوسی زدو گفت 

- انتظار نداری که باور کنم انقدر خنگی و هنوز خودت نفهمیدی ؟

با تاسف براش سر تکون دادمو گفتم 

- آنی نرو رو اعصاب من.. من خسته ام... و الان اصلا فرصت مناسبی برای این زبون ریختنات نیست 

مشکوک نگاهم کردو گفت 

- خسته ای؟ یعنی رو تخت بودی خسته ای اومدی یا میخوای بری رو تخت از خستکی 

چشم هامو بستمو نفس عمیق کشیدم تا آروم شم 

بدون نگاه کردن به آنی گفتم

- برعکس شما که گویا این دو روز داشتین خوش میگذروندین... من دو روزه که بدون توقف دارم کار میکنم از بس کار های پایگاهم عقب افتاده. الانم تو راه حرمسرام بودم تا یه دختر انتخاب کنم برای آروم کردنم

چشم هامو باز کردم

به قیافه متعجب آنی نگاه کردمو 

گفتم

- حالا بهتره کارتو بگی قبل اینکه جای اون دخترا ترتیب تورو بدم


سلام دوستان. تبدیل شده 3 قسمت دیگه تموم میشه و بعد اون پارت ها پاک میشه. فایل کامل رایگان نیست و فقط باید خریداری کنین. رمان بعدی بلافاصله بعد اتمام این رمانم شروع میشه. اینم لینک خرید فایل کامل رمان #تبدیل_شده

https://t.me/mynovelsell/338

Report Page