182
Behaaffarinحرفش این بود که این همه ریسک میکنه
بدون اینکه به خانوادش بگه خودش هزینه میکنه
خطرش رو به جون میخره
از یه شهر دیگه پامیشه میاد تهران
که با جهان پیش هم باشن
اونوقت جهان به خاطر اون نتونسته مامانش رو بپیچونه و فرستادتش بیاد خونه من
نمیدونستم کدومشون حق دارن
دلم برای جفتشون میسوخت
خصوصا که ارغوان میگفت حس میکنه مامان جهان فهمیده که اون داره میاد، برای همین یهو پاشده اومده
حتی به مامانه هم حق میدادم
ارغوان از من بچه تر بود
همیشه برام سخت بود باورش که چجوری حاضره این همه ریسک کنه
من بجای اون از ترس میمردم
به هرحال
حسابی ناراحت و شاکی بود و وقتی آرش رسید برای عوض کردن حالش خودش رو هم گرفتیم به کار و همه باهم پیتزا درست کردیم
بعد هم آرش یه فیلم دانلود کرد که باهم ببینیم
هنوز ارغوان خیلی روی فرم نبود ولی حالش بهتر شده بود
بعد از ناهار یه بار زنگ زده بود به جهان
اونم گفته بود هم مامانش اومده بود هم باباش
پیچوندنشون سخت تر شده بود
ارغوان هم شاکی تر شد
خانواده جهان میخواستن ببرنش کرج خونه بابابزرگش
ارغوان بهش میگفت تو نرو
خانوادت برن
جهانم قبول نمیکرد میگفت نمیشه
میگفت کل خانواده اونجا جمع شدن
بازم ارغوان همون حرف رو میزد که من بخاطر تو چیکار میکنم و تو بخاطر من هیچکار نمیکنی...