181

181


دختر امروزی

به قلم نارسیس

پارت181

آدرس پیج اینستاگرام:

 narsis.romance  


نگاهم و به راهرو انداختم و قبل از ورود به اتاق پرسیدم:

-اینا همش اتاقن؟

منتظر جوابش موندم جوابی که نشنیدم نگاهم و بهش دادم که با دیدنش جا خوردم...!

نوع نگاهش عجیب شده بود

نمی فهمیدمش عصبانی بود؟ 

چرا؟

لبم و با زبون تر کردم:

-میلاد جان من...

یهو انگار از یه دنیای دیگه پرت شد به این لحظه.

چهره اش عادی شد و سریع گفت:

-بریم داخل عزیزم

من گیج موندم

قضیه چیه؟

یه لحظه واقعا ترسیدم

چه اش شده بود؟

چیزی نگفتم و ماجرا رو کش ندادم

حتی سوالم هم از یادم رفت

-چطوره؟

یه نگاه سرسری به اتاق انداختم

اونقدر ذهنم درگیر رفتار عجیب میلاد بود که حتی نمی تونستم از زیبایی اتاق لذت ببرم

با پاهای سست شده خودم و به تخت رسوندم

لبه تخت نشستم

نگاهم به میلاد افتاد

پیراهنش و از تنش بیرون آورد

نگاهم بهش بود

انگار تازه می فهمیدم چیکار کردم

چطور بدون هیچ شناختی ازدواج کردم؟!

با تردید نگاهش کردم که میلاد به سمتم اومد

-چرا نشستی؟ لباست و در بیار


شوکه نگاهش کردم

انگار حرفم و از چشمام خوند لبخند معناداری زد:

-نگران نباش الهه مطمئنم بودن با من برات جدید و جذابه.

خم شد تو صورتم و زبونش و رو گونم کشید

از کارش تنم مور مور شد

لرزش خفیفی کردم و با ترس بهش زل زدم که یهو قهقهه سر داد...! 


دوستای خوبم یه سریا پرسیدید این رمان بر اساس واقعیته یا نه. من تمام ماجراهایی که مینویسم براساس واقعیت هست و از حقایق کنونی جامعه مینویسم. مرسی که همراهید😙


برای خوندن قسمت اول رمان

#1 رو جستجو کنید.

این رمان زیبا را هر روز در کانال دختر امروزی بخوانید👇

@dokhtare_emruzzi

Report Page