181

181


چشم هام شوکه باز شد

حرفش مثل آب یخ بودو حالمو بد کرد 

سیاوش نفسشو تو گوشم خالی کردو گفت 

- بهت گفته بودم من از عذاب دادن خودم لذت میبرم ؟

انگار این حرفش جواب سوال چند دقیقه پیش ذهنم بود 

پس سیاوش از عذاب کشیدن خودش لذت میبرد

از عذاب کشیدن من چی؟

اگه از عذاب کشیدن من لذت ببره پس نباید منتظر لودوکاوین باشه تا دردو برام کم کنه !

اما شاید این فقط اولین باره اینجوریه

حس بدی داشتم

اون سر در گمی و دو دلی با درجه بیشتری از قبل برام بیدار شده بود 

سیاوش آروم از رو تنم بلند شد چندین برگ دستمال کاغذی برداشتو شروع کرد به پاک کردن تنم

همینطور که شکمم و بین پامو تمیز میکرد 

نوک سینه ام رو هم هر از گاهی لب و زبون میزد 

فقط نگاهش میکردم 

برام رفتار هاش عجیب بود 

ناخداگاه و باز هم بدون اینکه فکر کنم پرسیدم 

- همیشه خودتو عذاب میدی ؟

یه ابروشو بالا دادو نگاهم کرد

خیلی جدی گفت

- نه... مگه آزار دارم .

از جوابش با تعجب نگاهش کردمو گفتم 

- اما الان گفتی از عذاب دادن خودت لذت میبری...

- گفتم اما تو سکس منظورم بود نه تو زندگی... فقط یه بیمار سادیسمی میتونه از عذاب دائمی خودشو بقیه لذت ببره آرام 

نفس خسته ای از ریه هام خالی کردمو چشم هامو بستم 

سیاوش هنوز سر گرم بدنم بود و بدون نگاه کردن بهش گفتم

- انگار روی یه مرز باریک راه میریم... این ورش روابط عادیه ... اون سمتش روابط دیوانه وار و بیمار گونه. اونوقت ما دقیقا وسط اون مرزیم 

با سوکت سیاوش چشم هامو باز کردمو نگاهش کردم

با لذت و رضایت لبخند رو لبش بود و گفت 

- تا حالا هیچکس اینجور خوب شرایطو توصیف نکرده بود . باید حتما این جملتو یادداشت کنمو به بقیه بگم 

- بقیه ؟

- آره... فردا شب میبینی بقیه رو 

بلند شدو در حالی که بدن خودشو تمیز میکرد گفت 

- امشب وقت وان دو نفره هست . موافقی ؟

هنوز جواب نداده بودم که گوشی سیاوش رو میز ویبره زد 

دعا کردم کسی نباشه و بیشتر پیش سیاوش بمونم

آخه تازه داشت به سوالام جواب میدادو نمیخواستم این حال خوبمون خراب شه

اما سیاوش گوشیو از رو میز برداشتو زیر لب لعنت فرستاد 

به من نگاه کردو گفت 

- فکر کنم مهمون داریم ...

- مهمون ؟

با شوک نگاهش کردم که تلفنو کنار گوشش گذاشتو گفت 

- سحرا ... رسیدی ایران ؟

Report Page