181

181

hdyh

خونه ی توی سکوت محض فرو رفته بود 

هیچکس حرفی نداشت

نفس آرومی کشیدم و سعی کردم نگاهمو از روی نورا بردارم بیش از حد بهش زل زده بودم

حس میکردم بدون اینکه به ما بگه میخواد کار خطرناکی کنه

سرمو به طرفین تکون دادم باید این افکار رو از خودم دور کنم 

نگاهی به اطراف کردم نیک رفته بود جهنم تا ببینه چی میشه 

سیندی هم رفت بهشت گفت اگه کسی به تازگی مرده باشه و توسط یه اهریمن تسخیر شده باشه رو میتونه پیدا کنه

الان فقط ما سه نفر خونه بودیم 

نورا بلند شد و گفت میره استراحت کنه 

ایان حتی سرشم بلند نکرد و زیر لب باشه ای گفت 

به ایان نگاه کردم ناخودآگاه چشمام به سمت دستش حرکت کرد 

زخمش تقریبا ترمیم شده ولی رد خون روی دستش مونده

بلند شدمو به سمتش رفتم جلوش ایستادم متوجهم نشد اصلا 

بعد مدت کوتاهی سرشو بلند کرد و سوالی نگاهم کرد 

به سمتش خم شدم در گوشش گفتم بلند شو و همزمان دستشو گرفتم 

همراهیم کرد و بلند شد 

به سمت سرویس بهداشتی طبقه پایین بردمش

درو هل دادم و رفتیم تو شیر آب رو تنظیم کردم 

سرمو بلند کردمو به ایان نگاه کردم لبخند کمرنگی روی لبهاش نقش بسته بود منم لبخندی زدمو آروم دستشو زیر آب بردم 

تماس دستش با آب همزمان شد با فریادش 

اولش ترسیده برگشتم سمتش با دیدن لبخند خبیثش مشتی تو بازوش زدمو دستشو بردم زیر و آب و شروع کردم به پاک کردن خون های خشک شده 

+چرا الکی داد میزنی؟ 

دستشو از توی دستم بیرون کشید و دستشو از سمت دیگم آورد جلو حالا بین بدنشو دستشویی گیر کرده بودم

-میخواستم قیافتو وقتی نگران میشی ببینم

بوسه ای روی سرم زد 

ناخودآگاه لبخندی زدم واقعا این آرامش رو میخواستم 

خودمو کمی عقب بردمو به بدنش تکیه دادم 

تمام خون های خشک شده پاک شدن

میخواستم برم بیرون ولی واقعا گیر افتاده بودم

ایان از جاش تکون نمیخورد

چرخیدم سمتش 

+چیشده چرا نمیری؟ 

دستاش که روی دستشویی بود رو برداشت و به دیوار پشت زد 

سرشو بهم نزدیک کرد 

چشمام بستمو منتظر لمس لبهاش شدم 

ولی جای اینکه لب هام لمسشون کنن 

گوش هام لمسشون کردن

-دوستت دارم 

گازی از لاله ی گوشم گرفت و دور شد 

حس گرما کل تنمو گرفت 

آروم روی نوک پام بلند شدمو لب هاشو بوسیدم مماس با لبش زمزمه کردم منم دوستت دارم

ازش جدا شدم 

هردو لبخندی زدیم 

کاش این آرامش بمونه 

با تموم شدن جملم صدای انفجاری از بیرون خونه شنیده شد 

ترس توی دلم جوونه زد 

سریع از سرویس خارج شدیم و جلوی در ایستادیم 

ایان خواست درو باز کنه که صدای نورا مانعش شد 

=این یه طلسمه به در دست نزن 

اخم های ایان توی هم رفت

-بالاخره حمله کرد 

با خشم برگشت سمت در 

تغییر حالت دادیم و رفتیم تو فاز جنگ 

دیگه وقت نبرده

Report Page