180
#نگاریسم
#۱۸۰
نمیدونستم چه جوابی بدم
آروم گفتم
- مشکل خیلی متفاوته!
منشی یاد داشت کرد و گفت
- ازدواج کردید
به دروغ گفتم
- نامزدیم
دوباره پرسید
- چند وقته ازدواج کردید؟ رابطه داشتید
عصبی گفتم
- میشه اینارو روز مشاوره جواب بدم؟ الان شرایط صحبت ندارم
سریع گفت باشه . نوبتم رو فیکس کرد و قطع کرد
آهی کشیدم و وسایلمو جمع کردم
کلی پیاده رفتم و فکر کردم
دو دل بودم
نمیدونستم چی میخوام
واقعا میخواستم سعید حفظ کنم
اما نمیخواستم مسائلمو باز کنم .
دیگه ساعت داشت پنج میشد تاکسی گرفتم که دیر نرسم پیش بنفشه.
تا رسیدم امیسا اومد سمتمو گفت
- خایه نگار
از حرفش خنده ام میگرفت و یاد سعید میفتادم
سعید تو همه لایه های زندگیم بود
یکم از حال و هوای خودمون گفتیم
درد و دل عادی
اما بنفشه تا میپرسید از رابطه منو سعید میپیچوندم
حتی نگفتم مامان گذاشته رفته .
بلاخره بنفشه گیرم انداخت و پرسید
- راستی ... بلاخره تونستین تو زابطه پیش برین ؟
دیگه اینجا نمیشد بپیچونم