180
این هم پارتهای امشب😚 بابت پارت قبلی شرمنده اگه دلیلش و نخوندید گفتم که وسط نوشتن از خستگی خوابم برد و دیروز هم برای نظافت خونه جدیدم رفتم تهران و امروز برگشتم
دختر امروزی
به قلم نارسیس
پارت180
آدرس پیج اینستاگرام:
narsis.romance
با لبخند گفتم:
-عالیه
-هوووم، اینجا جون می ده واسم واق واق کنی
از حرفش وا موندم
خنده از رو لبم رفت نگاهش کردم که خودش خندید و از ماشین پیاده شد
چند ثانیه طول کشید به خودم بیام
انگار هنوز تو بُهت حرفش بودم
در و باز کردم و پیاده شدم
داشت وسایلم و از پشت ماشین بر میداشت
کنارش ایستادم
-میلاد منظورت چی بود؟
وسایلم و برداشت و بیخیال نگاهم کرد:
-منظور چی؟
بهت زده نگاهش کردم
یه لحظه از رفتار بیخیال و خونسردش شک کردم درست شنیدم!؟
-تو ماشین چی گفتی؟
با خنده گفت:
-چی گفتم؟
داشت سر به سرم می ذاشت. جوری رفتار می کرد انگار حرفی نزده
یا شاید واقعا من اشتباه شنیدم
ولی مگه می شه؟
دیگه چیزی نگفتم
وسایل و برداشت و به سمت ساختمون رفتیم
نمای ظاهریش نشون می داد یه ساختمون دوبلکسه
محو تماشا شدم که صداش و شنیدم:
-چطوره؟
ذهنم از حرفای تو ماشین رد شد و با لبخند گفتم:
-عالیه.
با یه مکث کوتاه گفتم:
-اینجا تنهایی؟
یه چشمک بهم زد و در ورودی و باز کرد
-نه همیشه
کنجکاو پرسیدم:
-یعنی چی؟
باز هم فقط خندید:
-حالا بیا تو رو ببین بعد حرف می زنیم
وارد شدم و زیبایی خونه سوالای ذهنم و پاک کرد.
-بریم بالا اتاقمون و بهت نشون بدم
پشت سرش راه افتادم
از پله ها بالا رفتیم و نگاهم به راهروی به نسبت طویلی افتاد که درهای بسته زیادی درونش به چشم می خورد. میلاد در اولین اتاق و باز کرد و صبر کرد تا وارد شم
نگاهم و به راهرو انداختم و قبل از ورود به اتاق پرسیدم:
-اینا همش اتاقن؟
منتظر جوابش موندم جوابی که نشنیدم نگاهم و بهش دادم که با دیدنش جا خوردم...!
برای خوندن قسمت اول رمان
#1 رو جستجو کنید.
این رمان زیبا را هر روز در کانال دختر امروزی بخوانید👇
@dokhtare_emruzzi