180

180


180

داستان از زبان رین :

صدای کیت رو شنیدم که لب زد 

- تب خون ...

همین کافی بود تا بفهمم داره وارد فاز خون میشه

پریدم کنارشو دستمو سمت لبش خواستم بگیرم که آنی دستمو پس زدو گفت 

- نه رین قبل نبرد نبابد خودتو ضعیف ...

اما قبل تموم شدن حرف آنی کیت اونو پرت کرد کنارو دندوناشو تو رگ گردنم فرو کرد 

یه جرعه بیشتر نخورده بود که آنی چنگ زد به موهای کیتو اونو عقب کشید 

داد زدم

- بزار بخوره آنی 

آنی با کیت که میخواست به سمت من بیاد در گیر شدو داد زد

- نه... خون تو نه 

فکر کردم الان میخواد کیتو پس بزنه 

اما دست خودشو خراش دادو کنار لب کیت گرفت 

کیت یهو آروم شدو شروع به مکیدن کرد 

عصبی گفتم 

- چرا آنی ... خودتو چرا ضعیف میکنی؟

- تو امروز به اندازه کافی به کیت خون دادی... حالا نوبت منه 

کیت با چند مک عمیق از آنی جدا شد

چشم هاش عادی شده بود 

عصبی بود اما 

به دست آنی و گردن من نگاه کردو گفت 

- چرا نمیتونم کنترلش کنم ؟

- چون تازه تبدیل شدی

اینو گفتمو بغلش کردم

یه آغوش بدون ترس و اضطراب 

یه آغوش بدون عذاب 

کیت تو بغلم خودشو رها کردو چشم هامو بستم

من سالها منتظر این لحظه بودم

لحظه ای که بدون عذاب جفتمو بغل کنم

هرچند پیوند ما هرگز دیگه کامل نمیشه

اما همینم برای من کافیه 

آنی گلوشو صاف کردو گفت 

- میخواین برگردیم خونه پروژه انتقامو بزاریم برای بعد 

کیت از آغوشم جدا شدو گفت 

- نه ... تا کندی نکشم نمیتونم بخوابم 

آنی با شیطنت زیر لب گفت 

- بکشی هم تا یه مدت رین نمیذاره بخوابی

اگر برای خوندن ادامه رمان #تبدیل_شده عجله دارین یا دوست دارین فایل کاملشو داشته باشین خیلی رحت میتونین فایل کامل رمانو با تخفیف عضویت در کانال جفت هفت به مبلغ 10 هزار تومن از اینجا خریداری کنید 👇

https://t.me/joinchat/AAAAAFijMDIZLKFrzy1MUQ

Report Page