18

18


#رئیس_پردردسر 

۱۸

فقط نگاهش کردم

هنگ 

گیج 

سر در گم‌!

چطوری ؟

چطوری خاموشش کنم 

متئو چشم هاش ریز شد . دقیق تر نگاهم کرد و گفت 

- نگو تا حالا ساک هم نزدی برای کسی 

سرمو انداختم پائین 

متئو ساکت بود 

نفسشو با حرص بیرون داد و گفت

- مارگارت ... تا حالا دست مردی بهت خورده؟ 

به دست خودم که تو دستش بود نگاه کردم و گفتم 

- جز شما ... هیچکس...

به صورتش نگاه کردم

آروم بود این بار.

آروم و بدون عصبانیت 

آب دهنمو غورت دادم که پرسید 

- چرا؟ تو خوشگلی، خوش اندامی ، خیلی تحریک کننده ای! چطور ممکنه پسرای دورت ازت گذشته باشن!؟ من نمیتونم باور کنم مارگارت !

این من بودم که ناباورانه نگاهش میکردم

با من که نبود ؟

لبخند تلخی زدم و گفتم

- من یه آدم عادیم ... با یه اندام عادی و البته به قول خیلی ها نامتناسب! 

دوست نداشتم بگم گلابی!

اما صدای پچ پچ های پشت سرم هیجوت از تو ذهنم پاک نمیشد 

دستمو از دست متئو بیرون کشیدم 

بدون حرفی برگشتم سمت در 

اینبار جلومو نگرفت

حرفی هم نزد

چشم هام دریاچه اشک بود 

کیفمو فقط برداشتم و از سالن خارج شدم

سوار آسانسور شدم

به خودم نگاه کردم

تنها چیزی که میدیدم یه دختر معمولی بدبخت چاق بود

اشکم راه افتاد 

وارد پارکینگ شدم و با چشم های تار از اشک رفتم سمت ماشینم 

حس کردم کسی جلو ماشینم ایستاده 

پلک زدم

اشک هام ریخت

با دیدن متئو جلو ماشینم جا خوردم!


🔞👇🔞🔞

نگار یه دختر #خجالتی از یه خانواده متوسط رو به پائینه . مردی که فکر میکرد #خواستگاره مادرشه ، در واقع خواستگار خودش بوده ، #مردی که از قضا #استاد دانشگاه نگار هم هست و ... گویا علاقه عحیبی تو رابطه داره ....

فایل این ماجرای #عجیب اما #واقعی تو کانالش موجوده

ادامه در فایل رمان #نگاریسم موجود در کانال 👇👇👇 کافیه کلمه فایل سرچ کنین👇👇👇👇


https://t.me/joinchat/AAAAAD_rpzHswN6JkSFWkg

پارت واقعی از رمان واقعی #نگاریسم بدون سانسور

Report Page