+18

+18

Anna

جیمینو با هرکی ک دوست دارید تصور کنید😁







دقیقا به چه علت فاکی ای فقط یه هودیِ بلند پوشیده بود و مدام با اون پاهای لختش جلوم رژه میرفت؟


"بستنی میخوری؟"جمین از تو آشپزخونه پرسید و من که حسابی بی اعصاب بودم داد زدم"نه"




لعنتی

باورم نمیشد با دیدن پاهای شیو شدش هارد بشم


وات د فاک آخه؟

اون همخونه و دوستمه


نباید به خاطر دیدن بدنش انقدر تحریک بشم.


ولی آخه لعنتی

اصلا چرا شلوار نپوشیده؟

با به یاد آوردن عشوه ای که موقع راه رفتن به خرج میداد،بیشتر هارد شدم و با کلافگی دستمو رو دیکم فشار دادم.


همون لحظه جیمین خودشو کنارم روی کاناپه پرت کرد و به ظرف بزرگ بستنی تو دستش قاشق زد.


اولین قاشق بستنی شکلاتی رو که تو دهنش گذاشت،با اون صدای ظریفش ناله ای کرد و بیشتر روی کاناپه لم داد.

پاهاشو روی پاهام انداخت و دراز کشید تا برنامه های تلویزیون ببینه.




هم زمان که فیلم میدید،از بستنیش هم میخورد و هر از گاهی ناله های سکسیشو از پشت لبای پفکیِ بستش آزاد میکرد.




کم کم به دمر خوابید و بستنیش رو هم کنار گذاشت.


با تغییر پوزیشنش،یکی از پاهاشو روی دیکم گذاشت وضعیتو برام از چیزی که بود سخت تر کرد.


واقعا حس لامسه نداشت تا بفهمه چیزی که زیر پاشه حسابی هارده؟




با گیجی بهش نگاه کردم و ...



اوه فاک

شت 


با دیدن باسن تپل و خوش فرمش دیکم واکنش نشون داد و کمی بالا پرید

میتونستم ترشح کردن پریکاممو حس کنم.






با پخش شدن آهنگ تیتراژ شروع کرد به تکون دادن کون و اون پاییش که رو دیکم بود.





"آههه"



یکم طول کشید تا بفهمم این صدای ناله ی خودم بوده که ناخودآگاه رها شده و حالا جیمین داره با یه نگاه شیطانی بهم نگاه میکنه.



چند ثانیه تو چشمای هم خیره بودیم و بعد جیمین تلویزیونو خاموش کرد.



از جاش بلند شد و روی پاهام نشست.

زانو هاشو کنار پهلو هام گذاشت و اونقدر نزدیک اومد که بین لبامون فقط چند سانت فاصله بود.


باسنشو روی دیکم تکون داد و همونطور که با چشمای شیطون و خمارش بهم خیره بود گفت"چرا چیزی که میخوایو تصاحب نمیکنی؟"




فاک

انگار فقط به این حرفش نیاز داشتم تا پرتش کنم رو کاناپه و روش خیمه بزنم.




"سه ماهه با هرزه بازیات دیوونم کردی."

"تو خیلی احمقی که زودتر نفهمیدی "

"عه؟ پس قبول داری که هرزه ای؟ اوکی. پس چرا به چیزی که هردومون میخوایم نرسیم؟"

"موافقم"دستشو توی جیب هودیش برد و یه بسته کاندوم جلوی صورتم نگه داشت.


"پس نقشت دقیقا همین بود. که دیکمو تو خودت حس کنی."

"خیلی احمقی که الان میفهمیش"

در جوابش سکوت کردم و هودیشو از تنش دراوردم.



لبامو رو لبای خوردنیش کوبیدم و با ولع اون توت فرنگیای فاکیشو مکیدم.


برش گردوندم تا دمر شه و بتونم به اون بوت تپلش دسترسی داشته باشم.



بدون این که ازش بخوام داگی شد و سوراخ لعنتیشو بهم نشون داد.


سوراخ صورتیش مدام باز و بسته میشد و التماس پر شدن میکرد.


"شت"

نالیدم و فقط شلوارمو کشیدم پایین و کاندومو روی دیکم کشیدم تا زود تر هرزه ی زیرمو به فاک بدم.

Report Page