18

18


کنارش دراز کشیدمو بعد از چند دقیقه تمیزش کردمو دستاشو باز کردم


بی جون روی تخت افتاده بود که لبخند رضایت بخشی روی لبام نشست و دراز کشیدم‌.


توی فکر لورا بودم که یواش یواش چشمام گرم شد و نفهمیدم کی خوابم ...


خیلی نخوابیده بودیم که با صدای زنگ گوشیم چشمامو باز کردم


بلند شدمو به سمت میز رفتم ، گوشیم رو برداشتمو سریع جواب دادم؛

_بفرماید 

+قربان از نمایشگاه تماس میگیریم امروز چندتا قرار داد مهم داریم که امضاتون باید باشه


_باشه میام


گوشی رو قطع کردمو به سمت دستشویی رفتم زود از دست شویی بیرون اومدمو به سمت جولیا رفتم

شونه هاش رو تکون دادمو گفتم :

_بلند شو 


سرشو روی بالش جا به جا کرد که گفتم:

_مگه نمیخواستی بری خرید؟


سریع از جاش بلند شد و روی تخت نشست

پورخند تلخی بهش زدمو گفتم:

_سریع اماده شو


به سمت کمدم رفتمو یه تیشرت و شلوار برداشتمو پوشیدم


جولیا هم سریع آماده شد و باهم از آپارتمانم خارج شدیم


به سمت سوار آسانسور رفتیمو سوارش شدیم تا رسیدن به پارکینگ جولیا هر دختری رو که می دید دستامو میگرفت و نزدیک تر کنارم وایمیستاد


خیلی طول نکشید که به پارکینگ رسیدیم جولیا با ذوق به سمت ماشینم میرفت نمیدونم چرا اما توی این چند روز حس عجیبی داشتم انگار نمی تونستم کنار دختری جز لورا احساس راحتی کنم

 ناخواده گاه صداش کردم که به سمتم برگشت:

_جولی؟

 سوالی نگاهم کرد که گفتم:

_من امروز خیلی عجله دارم باید زود به نمایشگاه برم ، شماره کارتت رو دارم برات پول میزنم


همین جوری هاج و واج نگام کرد که لبخند ملیحی بهش زدمو از کنارش رد شدم


سوار ماشین شدمو بدون توجه به جولیا از کنارش رد شدم ، به سمت نمایشگاه رفتمو با جان چندتا قراردادی که باید امضا میکردمو برسی کردیم.


نزدیک های غروب بود که با صدای زنگ گوشیم دست از کار کشیدیم


به صفحه گوشی نگاه کردم که با دیدن اسم جولیا با کلافگی نفسمو محکم بیرون دادم

واقعا حوصله اشو نداشتم جواب دادم که سریع گفت:

×لوکاس پولو نزدی هنوز؟

_ اوه یادم رفته بود الان برات میزنم


منتظر حرفش نموندمو قطع کردم با گوشیم 50 هزار دلار به حسابش زدم که جان گفت:

*این برگه رو هم دیگه امضا کنید دیگه


_چه عجب فکر نمیکردم به این زودی ها تموم شه


برگه ای که جان زیر دستم گذاشت رو امضا کردمو از روی صندلی بلند شدم از وسط ماشین هایی که توی سالن نمایشگاه بود رد شدمو به بیرون رفتم


میخواستم سوار ماشینم بشم که دوباره گوشیم زنگ خورد


با خیال این که دوباره جولیاست و احتمالا چند هزار دلار دیگ لازم داره به گوشی جواب ندادم


سوار ماشین شدمو به سمت باشگاه حرکت کردم نمیدونم چرا اما حسابی کلافه بودمو حوصله هیچ کاری رو هم نداشتم


خیلی رانندگی نکرده بودم که دوباره گوشیم زنگ خورد


با اعصبانیت گوشیم رو از جیبم در اوردم که با دیدن اسم تام سریع اعصبانیتم فرو کش کرد و جواب دادم


_الو


×سلام لوکاس حالت چطوره اگه سرت شلوغ و نمی تونی جواب بدی بعدا زنگ میزنم


_خوبم ، آاا نه حواسم به گوشی نبود که جواب ندادم بگو


×امشب افتاحیه کلوپ برادرمه خواستم بهت بگم خوشحال میشم اگه بیایی


_ باشه سعی میکمم خودمو برسونم


×پس ما منتظرتیم 


مسیرم رو به سمت خونه تغییر دادمو با سرعت بیشتری رانندگی کردم


تا رسیدن به خونه و عوض کردن لباسام تقریبا نیم ساعتی طول کشید


یه لباس سفید آستین بلند که جذب بدنم بود و با یه شلوار نخودی از برند میراندا پوشیدم


توی آیینه نگاهی به خودم کردمو بعد از زدن خالی کردن ادکلن از آپارتمانم بیرون اومدم


تیپ های مردونه حسابی بهم میومد و اینو از نگاه سنگین دخترا می تونستم بفهمم


سوار اسانسور شدمو دکمه پارکینگ رو زدم برخلاف همیشه این بار اسانسور بقدری شلوغ بود که توی طبقه سوم پیاده شدمو از راه پله رفتم


سرم پایین بود و با سرعت از پله ها پایین می رفتم


پله های طبقه اول تموم شده بود که توی پاگرد راه پله یهو به یکی خوردمو روی زمین افتاد


به زحمت تعادل خودم رو حفظ کردمو دستمو روی دیوار گذاشتم


چند قدمی جلوتر رفتمو خم شدم که با دیدن کیم گفتم:

_ حالت خوبه؟


نگاهی کلی بهم کرد و گفت:

* کمکم میکنی بلند شم؟


بلند شدمو دستمو دراز کردمو کیم لبخندی بهم زد و دستمو گرفت

با یه حرکت بلندش کردم که یهو خودشو تو بغلم انداخت


با تعجب بهش نگاه کردم که خمار توی چشمام نگاه کرد

خواستم ازش فاصله بگیرم که لبشو روی لبم گذاشت و شروع به بوسیدنم کرد


از وقتی که به این برج اومده بودم چندباری با کیم رابطه داشتمو حتی یکبار باهم مسافرت هم رفته بودیم


خودشو محکم بهم فشار میداد و نرم لبامو می بوسید که خیلی زود ازش جدا شدم

 با همون نگاه خمارش بهم خیره شدو انگشت اشاره اش رو روی بدنم کشیدو گفت:

×من امشب تنهام خوشحال میشم اگه

با همون نگاه خمارش بهم خیره شد و انگشت اشاره اش رو روی بدنم کشیدو گفت:

×من امشب تنهام خوشحال میشم اگه ...

قبل از این که حرفش تموم شه لبخند معناداری بهش زدمو از کنارش رد شدم


از چندتا پله باقی مونده هم پایین رفتمو به پارکینگ رسیدم قبل از این که کسی دوباره جلوم سبز شه سوار ماشینم شدمو حرکت کردم


گوشیم رو از جیبم دراوردم تا به تام زنگ بزنمو آدرس کلوپ رو ازش بپرسم که چشمم به پیام بالا صفحه خورد


سریع بازش کردمو نگاهی به ادرس کلوپ انداختم ، از پارکینگ بیرون رفتمو تقریبا بعد 20 دقیقه جلوی کلوپ رسیدم


وارد کلوپ شدم که تام با دیدنم بلند شد و به سمتم اومد همراه تام به سمت میز گرد بزرگی که کنار پیست رقص بود رفتیم


با بردار تام دست دادموتام بهش معرفیش کرد اما صدای آهنگ بقدری بلند بود که اصلا متوجه نشدم


چندتا دختر هم دور میز نشسته بودنو حسابی با بردار تام سرگرم بودن


کنار تام نشستم که نزدیک گوششم گفت :

×مشروب چی بگم بیارن برات ؟


_فرقی نداره فقط من هنوز ناهار نخوردم بگو یه چیز سبک همراه مشروب بیارن


تام سری تکون دادو گارسون رو صدا کرد و سفارش داد 


آروم به پهلو تام زدمو به برادرش اشاره کردم 

_ تو چرا مثل برادرت که انقدر سرش شلوغ نیستی ؟ نگاه اصلا نمیدونه به حرف کدوم گوشه


دوتایی با هم به برادر تام که سرشو هی به چپ و راست میچرخوند خندیدیمو همزمان گارسون یه شیشه مشروب با یه سینی سالاد که وسطش استیک و سس بود اورد


همه استیک ها رو خوردم که تام پیک مشروبم رو پر کرد و اشاره کرد بردارمش


پیکم رو برداشتمو به سلامتی موفقعیت های اینده نوشیدیم


نمیدونم چندتا پیک نوشیده بودم که یکی از دخترایی که بغل برادر تام نشسته بود اومد کنارم نشست و گفت 

+نظرت چیه راجب رقص 

خیلی مست نبودمو سری به نشون نه تکون دادم


از حرکتم تعجب کرد و با وسواس زیادی بهم خیره شد برای این که سنیگنی نگاهشو حس نکنم به رقصدندهای بالای سکوهای که با مهارت تمام با میله می رقصیدن چشم دوختم


چشمم بین رقصنده ها میچرخید و داشتم با هم دیگه مقایسشون میکردم که یهو لورا رو روی یکی از سکو ها دیدم ...


یه لحظه انگار تمام مشروب هایی که خورده بودم پرید سریع از جام بلند شدمو با قدم های بلند به سمت سکویی که لورا رو روش دیده بودم رفتم اما خیلی زود پشتش رو بهم کرد ...


جمعیتی که کنار سکو بودن رو پس زدمو جلو رفتم که با دیدن دختری که فقط یکم شبیه لورا بود نفس راحتی کشیدم 


 عرق سردی روی بدنم نشسته بود و گرمم شده بود کلافه دستی توی موهام کشیدم که با صدای تام به خودم اومدم


×چیشده لوکاس ؟ حالت خوبه ؟


نمیدونستم چی جوابشو بدم فقط سری تکون دادم که ادامه داد :

×یهو چیشد ؟


نفس عمیقی کشیدمو گفتم :

_ اشتباهی فکر کردم این رقصنده دوست دخترمه 


با صدای تقریبا بلندی خندید و گفت:

×چه دوست دختر خوش شانسی داری معلومه که دوسش داری 



لبخند بی رمقی زدمو گفتم:

_من یکم خسته ام امروز کلا تو نمایشگاه بودم بهتر برم 


صدای بلند آهنگ دیگه داشت اذیتم میکرد 


×اما تو که تازه اومدی


چیزی نگفتم که با دیدن حالت کلافه ام‌ گفت:

×باشه پس بزار هماهنگ کنم ماشینتو توی پارکینگ بزارن و با تاکسی بری


_لازم نیست خیلی مست نیستم


تام میخواست چیزی بگه که ازش خداحافظی کردمو به سمت در خروجی رفتم 

سوار ماشینم شدمو به سمت خونه حرکت کردم


نمیدونم چرا اینقدر درگیر لورا شده بودم حس عجیبی داشتم حسی که کلافه و بیقرارم کرده بود


دقیق نمیدونم چی بود اما هرچی که بود داشت دیونه ام میکرد نزدیک خونه بودم که یهو تصمیم گرفتم خونه نرم مسیرم رو عوض کردمو به سمت آپارتمان لورا رفتم ...


شیشه ماشینو پایین دادمو دکمه اول لباسم رو باز کردم

فقط کنار لورا می تونستم کمی اروم شم از اولین باری که دیده بودمش یه فرق عجیبی با بقیه داشت

 از همون شب درگیرش شده بودم اما فکر نمیکردم اینقدر برام مهم بشه


بقدری توی فکر و خیال بودم که نفهمیدم کی رسیدم از ماشینم پیاده شدمو به سمت لابی مجتمع رفتم 


انگار تازه داشتم مست مست میشدم از نگهبانی که پشت میز بزرگ لابی نشسته بود پرسیدم :

_ شماره واحد لورا آویرو رو میخوام


نگاهی به سرتا پام انداخت و گفت :

*طبقه 4 واحد 15 


تشکر کردمو به سمت آسانسور رفتم دکمه طبقه 4 رو زدمو به آسانسور تکیه دادم 

با ایستادن اسانسور پیاده شدمو دنبال واحد 15 گشتم که خیلی زود پیداش کردم .


زنگ آپارتمانش رو زدمو منتظر موندم یه دقیقه ای گذشته بود که دوباره زنگ رو زدم


با صدای لورا خیالم راحت شد که هستش ، خیلی زود در رو باز کرد که با دیدنم انگار تعجب کرد 


همینجوری بهم نگاه میکردم که توی یه ثانیه به سمتش حمله ور شدمو آروم لباشو بوسیدم 

Report Page