+18
Biankaصدای بازشدن در ،توجه رئیسش رو جلب کرد.
نگاه جونگکوک با زیرکی به سمت رئیس کیم چرخید و داخل شد و در رو پشت سرش بست.
رئیس،نیشخندی زد و دست از کار کشید و به صندلی تکیه داد.
هنوز نیمساعت تا شروع جلسه باقی موندهبود و جونگکوک اینروزها بخاطر مشکل بزرگ خونوادگیش ،دیر به شرکت میرسید . اما اون با رئیسش توافق کرده بود که تاوقتیکه اونو راضی نگهداره کارش رو از دست نده.
پس حالا میتونست توی همین نیم ساعت هم رئیسش رو راضی کنه که تاخیرش رو برای بار چندم ببخشه.
اون میدونست رئیس عاشق اسپنک زدن به باسن پر و سفیدشه ؛ پس پیراهنش رو با زیرکی به شکل ترغیب کننده ای بالا زد تا باسن برجستهش توی دید کیم تهیونگ قرار بگیره .
بعد بهش نزدیک تر شد و باسنش رو به لبهی میز و درست مقابل دیدش تکیه داد.
تهیونگ که دیدن اون دوتا باسن پنبه ای از روی شلوار هم براش بی نهایت جذاب بنظر میرسید ، میز رو دور زد و وقتی کنار پسر ایستاد ،یک لپ باسنش رو توی مشت گرفت و کم کم لمس های ریزش رو به خط وسط باسن پسر رسوند تا صدای نفس های جونگکوک رو به گوش خودش برسونه. جونگکوک هم که در طی این چند روز بهخوبی با این شگرد اشنا شده بود شروع به نالهکرد و اجازه داد دست تهیونگ تا خصوصی ترین جای بدنش لیز بخوره...
_نیم ساعت کمه معاونِ وقت نشناس...ولی تو همینجا میمونی تا نیمهشب ،وقتی از جلسه برگردم توی همین اتاق سخت به فاکت بدم تا از این به بعد مقرراتی رفتار کنی..
"نظرای قشنگتون رو با هشتگ #Imagine توی گپی که برای چنل زده شده ارسال کنید ^-^ "
#Bianka