179

179


#رئیس_پردردسر 

#179

متئو گفت

- اما بخاطر مارگارت مجبورم بشکنم 

با این حرف بهم چشمکی زد و اومد کنارم نشست

زیر لب گفتم مرسی 

لبخند زد

خم شد تا گونه ام رو ببوسه که یهو همه بلند گفتن 

- نه نه ...

هر دو شوکه برگشتیم سمت بقیه 

کلارا خندید و گفت 

- رسومات متئو ...

همه خندیدیم

متئو هم خندید 

اما یواش و سریع گونه ام رو بوسیدو گفت 

- یکم ارفاغ برای من که پسر خوبیم لازمه

بقیه هم خندیدن

حتی مادر متئو لبخند زد 

خاله اش گفت 

- باشه متئو اینبار ارفاق اما باید به سوال های ما جواب بدی

همه تائید کردن و کلارا گفت 

- دقیقا... اول هم بهتره بگی چی شد فهمیدی مارگارت دلتو برده ؟

متئو با ابرو بالا پریده گفت 

- شوخی میکنین؟! یعنی شما اینجا نشستین در این مورد صحبت میکنین ؟

خاله اش گفت 

- پس در مورد چی صحبت کنیم؟

یه خانم نسبتا جوان دیگه گفت 

- در مورد سیاست و پول که شما حرف میزنین ... کافیه ما در مورد عشق و احساس حرف میزنیم

متئو خندید

بلند شد و گفت 

- خب خانم ها ... پس بهتره من زودتر محل رو طرک کنم

دست منو گرفت و گفت 

- با اجازتون نامزدمم رو هم میبرم. یکم بحث ئاری داریم

چشمکی بهم زدو منو تقریبا با خودش کشید

همه خندیدن و زود از بقیه دور شدیم

آروم گفتم

- مرسی که نجاتم دادی

متئو با شیطنت گفت

- میزنم به حسابت... بدهی هات هی داره سنگین و سنگین تر میشه 

شاکی گفتم 

- دهی؟

با متئو رفتیم سمت درخت ها و متئو گفت 

- آره دیگه ... خودتو نزن به اون راه ... وگرنه مجبورم همینجا پشت این درخت ها حسابمونو صفر کنم

خندیدم

خواستم جواب بدم

اما صدای آشنایی گفت 

- جدا متئو کلایت ؟


بیش از 65 پارت دیگه آماده است میتونید بخونید. برای عضویت تو کانال خصوصی و خوندن پارت های بیشتر و جلوتر به نگار پیام بدین.

https://t.me/ng786f

Report Page