176
دختر امروزی
به قلم نارسیس
پارت176
آدرس پیج اینستاگرام:
narsis.romance
پا شدم و رفتم جلو و در و باز کردم که با ننه چشم تو چشم شدم
-سلام، خوبید؟ چیزی شده؟
نگاه غریبی بهم انداخت
من و کنار داد و اومد داخل...!
رو صندلی چوبی قدیمی که کنج اتاق بود نشست
-بیا بشین کارت دارم
لحنش سرد بود
خیلی از رفتارش جا خوردم
در و بستم و با فاصله ازش نشستم
-اختیار دارت نیستم که بخوام بهت امر و نهی کنم. ولی روزی که در خونم و برات باز کردم قرار نبود همچین چیزایی ازت ببینم
-مگه ازم چی دیدین؟
نیم نگاهی به ساک دستی وسط اتاق انداخت
سرش و به نشونه تاسف تکون داد.
-حالا که داری وسایلت و جمع می کنی کامل جمع کن
شوکه موندم
مگه چیکار کرده بودم؟
-چرا؟ چه کار خطایی ازم دیدین؟
دستش و به زانوش گرفت و بلند شد:
-همون خطایی که دخترم مرتکب شد، تحمل ندارم تو هم جلو چشمام خودت و ببازی.
از حرفش گیج بودم
منظورش به چی بود؟
چرا اینقدر گنگ حرف می زد
دم در دستش و گرفتم
-بهم بگید، بگید چیکار کردم که ازم رو گرفتی؟
نگاهش و به صورتم داد:
-امیدوارم سرگذشتت مثل الهه ی من نباشه!
چرا واضح حرف نمی زد؟
منکه گیج بودم و گیج تر شدم
ننه رفت و من موندم یه دنیا پر از سوال!
گفت برم؟! برای همیشه؟!
آه کشیدم و باقی وسایلم و جمع کردم
جز چند دست لباس و خرت و پرت ریز که چیز دیگه ای اینجا نداشتم
همه چیز و تو ساک دستیم چپوندم و با زنگ عطایی از خونه بیرون زدم
با دیدنم از ماشین پیاده شد
سمتم اومد و ساک دستیم و ازم گرفت:
-اوه چه سنگینه دختر
غمگین نگاهش کردم
ساکم و پشت ماشین گذاشت و چرخید سمتم که هنوز خشک شده سر جام ایستاده بودم
ریز شد بهم
سمتم اومد
-الهه؟
ناخواسته اشکم بی صدا ریخت
اخماش تو هم شد:
-چیزی شده؟
برای خوندن قسمت اول رمان
#1 رو جستجو کنید.
این رمان زیبا را هر روز در کانال دختر امروزی بخوانید👇
@dokhtare_emruzzi