173

173


دختر امروزی

به قلم نارسیس

پارت173

آدرس پیج اینستاگرام:

 narsis.romance  


چی صدام کرد؟ الهه؟ بدون هیچ پیشوند و پسوندی؟

گره ی ریزی بین ابروهام حاکم شد و قبل از اینکه من چیزی بگم خیلی جدی و محکم گفت:

-می خوام برام بگی حرف بزن الهه

صاف تو چشماش خیره شدم

باید چی کار می کردم؟

این درد تلنبار شده رو از سینم خارج می کردم؟

تاثیری هم داشت؟

-از چی فرار می کنی الهه؟ تو زندگیت چی هست که انقدر ازش می ترسی؟

اشکام بی صدا ریخت

نگاهم و ازش گرفتم و بی اینکه کنترلی رو زبونم داشته باشم گفتم:

-شوهر سابقم بهم خیانت کرد

سکوت سنگینی حاکم شد

حتی دریغ از صدای نفس کشیدن...!

ادامه دادم:

-وقتی خواستم ازش جدا شم فهمیدم باردارم


سرم و بالا گرفتم و به چهره ی خونسردش نگاه کردم

-یه روز که رفتم خونه پدرش تا ماجرا رو براشون بگم مادرشوهرم باهام گلاویز شد

می خواست من و از خونشون پرت کنه بیرون و من فقط می خواستم مانعش شم

نمی دونم چی شد که افتاد زمین و به سرش ضربه خورد

یه اتفاق ساده باعث تباهی باقی زندگیم شد!


دیدم که چهره اش تو هم شد

چشماش رنگ غم و سوال گرفت

 دوست نداشتم از نوید و نیما براش بگم

دوست نداشتم درموردم فکر اشتباه کنه

نوید و احساسات من به اون برای همیشه تو قلبم مدفون میمونه!

-ازم به جرم قتل شکایت کردن!

علی که تو جریانات شکایت مرگ مادرش فهمید باردارم برام شرط گذاشت

اینکه من بیخیال طلاق شم

ولی نمی تونستم

نمی تونستم با مردی زندگی کنم که مچش و تو خونم رو تخت خوابم گرفته بودم!

یکی از دوستام کمکم کرد تا علیه اش مدرک جور کنم

اینکه به جرم فساد و مشکلات اخلاقی جلو پدرش و بقیه سرافکندش کنم

تا حدودی ماجرا جلو رفت

تا اینکه نه ماه بارداریم تموم شد و بچم به دنیا اومد

علی نامرد بود

خیانتش یک طرف

ولی بدترین قسمت ماجراش این بود که یه روز که منو دوستم تو خونه تنها بودیم سراغمون اومد

هر دومون و کتک زد و بچم و گرفت و رفت! 

ناپدید شد و اینجور که فهمیدم از کشور خارج شد...!

اشکام با صدا ریخت

هق هق افتادم

-متاسفم

صداش زیرلب و آروم بود

یهو از جاش بلند شد

پشت به من به سمت پنجره رفت

شیشه پنجره رو باز کرد و دیدم که چندبار نفس عمیق گرفت...!

-با من ازدواج کن الهه...!

از حرف یهوییش خشکم زد!

درسته قبلا هم مطرح کرده بود

ولی اینکه یهو و بی مقدمه اون هم الان تو این وضعیت مطرح کنه برام جای تعجب داشت...!

چرخید سمتم و با همون چهره ی پر از عصبانیتش نگاهم کرد

برخلاف چهره اش با صدای آروم لب زد:



برای خوندن قسمت اول رمان

#1 رو جستجو کنید.

این رمان زیبا را هر روز در کانال دختر امروزی بخوانید👇

@dokhtare_emruzzi

Report Page