171

171


دختر امروزی

به قلم نارسیس

پارت171

آدرس پیج اینستاگرام:

 narsis.romance  


-شاید فکر کنی یه پسر مجردم که دنبال سو استفاده از شرایطته! ولی باید بگم اشتباه می کنی چون منم قبلا یک بار طعم تلخ طلاق و چشیدم...!

از حرفش جا خوردم

انگار شوکم و از تو چشمام خوند چون سریع گفت:

-این و گفتم تا بدونی شرایطمون یکسانه! 

با ابروهای بالا داده منتظر نگاهم کرد

-ولی من هنوز هم می گم فعلا قصد ازدواج ندارم

-هوم! ازدواج نه آشنایی چطور؟

پوف کلافه ای کردم

چرا بیخیال من نمی شد

-چرا من؟

انگار متوجه سوالم نشد

-چرا من و انتخاب کردین؟

-چون خاصی

پوزخند زدم در عین حال بغض کردم علی هم همیشه بهم می گفت خاصم! ولی آخرش چی شد! بهم خیانت کرد بچم و دزدید و فرار کرد!


روم و ازش گرفتم تا اشکای حلقه زده تو چشمام و نبینه

-الهه خانم

بغضم بیشتر شد

صدای نفس کشیدن های عصبی عطایی به گوشم می رسید

-معذرت می خوام ناراحتتون کردم

با صدای آرومی گفت و ماشین و استارت زد

فکرم باز درگیر شده بود

به همه چیزایی که از دست داده بودم فکر می کردم و تو خودم مچاله شده بودم

وقتی رسیدیم دم رستوران زیر لب تشکر کردم و خواستم پیاده شم که صدای عطایی و شنیدم:

-زندگی و به خودت سخت نگیر گاهی باید یه سری چیزارو از دست بدیم تا چیزای جدید و به دست بیاریم

فقط نگاهش کردم

حرفش عجیب بود

ولی انگار درست برای من بود

اون روز تا عصر یکسره درگیر کار بودم.

خودم و با کارم سرگرم می کردم که یه لحظه هم ذهنم خالی نشه تا فرصت فکر کردن به گذشته رو کنه!

وارد اتاقم شدم تا لباسم و عوض کنم و وسایلم و بردارم که گوشیم زنگ خورد


نگاهی به شماره انداختم و از درون طوفانی شدم!

تازه به خاطر آوردم دیشب فراموش کردم سیم کارتم و از تو گوشی بردارم...!


برای خوندن قسمت اول رمان

#1 رو جستجو کنید.

این رمان زیبا را هر روز در کانال دختر امروزی بخوانید👇

@dokhtare_emruzzi

Report Page