17

17


تخفیف کانال حق عضویتی گمراهی هنوز ادامه داره بچها👇

https://t.me/SJo_sara

تویه لحظه انگار یه سطل اب یخ ریختن روسرم 

باعصبانیت چرخیدم 

یه مرد حدودا سی ساله بود که با نگاهه هیزی داشت از سرتا پامو وجب میکرد 

خودمو کشیدم عقب و گفتم

+...بار آخرت باشه به من دست میزنی عوضی 

باتعجب ابرو انداخت بالا و گفت

-...فکر کردی چه تحفه ای هستی مگه؟ 

بعدم راهشو کج کردو رفت 

دستمو روی میز گذاشتم وبانفسای عمیق سعی کردم حالمو بهتر کنم 

برای اون یه لمس سه ثانیه ای بود 

ولی همین لمس داشت حال منو بدمیکرد 

کل تنم عرق کرده بود 

دیلا باتعجب گفت

+...خوبی؟ فقط بخاطر اون مرده اینطوری شدی ؟ 

-...خوبم چیزی نیست 

یه نوشیدنی از کنارم برداشتم و رفتم بالا 

پابه پای هم انقدر خوردیم که حسابی مست و گیج شده بودیم 

دیلا توگوشم گفت

-...بیا بریم بالا میخوام برم سرویس 

سرتکون دادم و با قدمای اروم رفتیم بالا 

من اشاره زدم میرم تواتاق 

چند دقیقه بعد دیلا هم اومد و کنارم دراز کشید

انقدر بالا بودم حتی چشمامم نمیتونستم باز نگه دارم 

چرخیدم روی دست و با دیلا سینه به سینه شدم 

نمیتونستم چشم ازش بردارم 

دیلا پشت کرد به من 

مستی بهم شجاعت داده بود 

دیلا انقدر بالا بود که مطمعن بودم هیچی یادش نمیمونه 

دستمو اروم از روی شکمش بالا بردم از یقش رد کردم و سینشو تودستم فشردم

Report Page