17

17

Hana sheikh bride

اما نذاشتم هارولد متوجه شه و گفتم 

- خوبه... پس من فردا شب میام دنبال هانا برای شام بریم بیرون 

هارولد سریع گفت 

- نه نه... ببین عثمان... شما اختلاف سنی زیادی دارین و خب ... اینجوری بیرون رفتن اینجا مرسوم نیست...

- خب؟

- خب من ... یعنی ما فکر کردیم... اگه هنوز برای سفر مصر اوکی هستی ... وقتی اومدیم مصر شما بیشتر با هم آشنا بشین... هانا هم با محیط مصر آشنا میشه 

این پیشنهاد خوبی بود

فقط مشکل من زمانش بود

حدودا یک ماه دیگه 

دیر بود

من یک ماه دیگه ترجیح میدادم هانا عروسم باشه تا اینکه تازه بخوایم آشنا شیم

اما نمیخواستم بفهمن مشتاقم

برای اینکه پشیمون نشن گفتم

- باشه ... فکر بدی نیست ... همونجا هم راجع به قرار داد صحبت میکنیم 

هارولد سریع گفت 

- ام... دیر نیست ؟ بهتر نیست زودتر ...

پریدم وسط حرفشو گفتم 

- من باید یه سفر برم اروپا... بعد اون باهات هماهنگ میکنم 

دیگه هارولد مخالفت نکرد 

قطع کردیمو بلند شدم 

خب... تا یک ماه دیگه یه جوری باید خودمو سر گرم میکردم

مهمونی دو شب پیش رو با آدام نرفتم

اما تصمیم گرفتم برای فردا شب خودمو یه جای جدید سر گرم کنم ...

از زبان هانا :

تا صبح خوابم نبرد 

از لباس گرفته تا مدل مو و آرایش رو انتخاب کردم

میخواستم خاص باشم

یه شب خاص 

فقط مشکلم مکانی بود که قرار بود اولین رابطه رو تجربه کنیم

دوست داشتم ببینم پیتر خودش چه برنامه ای ریخته

فقط از بس گند میزد میترسیدم اینجا هم خراب کنه

صبح زودتر از همیشه رسیدم به مدرسه 

پیتر نیومده بودو کلافه بهش مسیج دادم 

- مدرسه نمیای؟

ساعت ده صبح جواب داد

- دیشب خیلی مست کردم صبح خواب موندم

چند بار به صفحه گوشی نگاه کردم

مست !

خب درسته طبق قانون ما الان میتونستیم آب جو بخوریم 

اما کسی با آبجو که مست نمیشد

حتی اگه یه بطری بزرگ رو میخورد 

براش نوشتم

کجا بودی مگه چی خوری؟

جواب داد

- داستانش طولانیه... ساعت هفت بیا کلوپ نیدو ... یکم خوش بگذرونیم. فردا که تعطیله 

کلوپ نیدو ؟

درسته جای معروف و خفنی بود اما زیر 18 ساله هارو راه نمیدادن

براش نوشتم 

- اونجا که نمیشه بریم تو 

- میشه ... من آشنا دارم. یه چیز سکس و مشکی بپوش. بابات اینارو هم بپیچون شاید شب نرفتی خونه

با این حرف علامت چشمک برام فرستادو علامت زبون

۱۷

Report Page