17

17


#رئیس_پردردسر 

۱۷

با نگرانی سر تکون دادم

لحن متئو خوب نبود

از اون لحن هایی که انگار شوکه و پشیمونه

اگه بهم بگه پاشو برو بیرون قسم میخورم از پنجره میپرم پائین

متئو همینطور خیره به من بود

نفسشو با حرص بیرون دادو گفت 

- خدای من... پاشو مارگارت 

بی اراه هین گفتم 

نه نه نه

چرا داشت منو پس میزد 

متئو دستمو گرفت

کمک گرد تا بشینم و صندلیشو عقب داد

نفسشو با حرص بیرون دادو گفت

- نمیتونم گند بزنم به اولین بارت 

عصبی دست برد تو موهاش 

به پائین تنه لختم نگاه کردو گفت

- محض رضای خدا بگو حداقل از عقب یه بار رابطه داشتی؟

ناخداگاه بغض کردم

لب هامو فشردمو سر تکون دادم نداشتم خودمو احمق نشون میدادم

حس حقارت داشتم

مخصوصا با اون نگاه شوکه و عصبی متئو ...

از میز اومدم پائین

دامنمو مرتب کردم

تمام مدت متئو داشت نگاهم میکرد

نفس گرفتمو خواستم برم سمت در که بازومو گرفت

عصبی گفت

- کجا ؟

با صدایی که میلرزید گفتم

- فکر نکنم دیگه حضورم نیاز باشه

برگشتم نگاهش کردم

اما با دیدن چشمای کاسه خونش جا خوردم

با عصبانیت گفت

من نمیخوام اولین بارت چه جلو چه عقب رو این میز لعنتی باشه... اما این معنیش این نیست که بزارم بری

دستمو گرفا

برد گذاشت زیر دلش

آلتش آماده بودو خدای من.‌.

خیلی بزرگ بود.حداقل از رو لباس که اینجور حس میشد

متئو گفت 

-آتیشش زدی، باید خاموشش کنی

Report Page