167

167


پریدم وسط حرفشو گفتم

- برای عقد اومدیم 

چشم هاش گرد شدو لب زد

- عقد دائیم؟

سر تکون دادم که با قیافه نا باوری بلند شد

زیر لب گفت

- زودتر از این نمیتونستین بیاین؟

به ال آی نگاه کردم که اونم خنده اش رو خوردو نگاهم کرد 

با شیطنت گفت

- الان میگه چقدر هولین 

خندیدمو گفتم 

- تازه ترافیک خوردیم 

ال آی دوباره خندید که صدای آشنا جوادو شنیدم 

- ویهان... انتظار هر کسی رو داشتم جز تو 

با لبخند برگشتم سمتش 

ال آی رو معرفی کردمو گفتم 

- فکر کردم خبر ها بهت رسیده 

با وجود شال ال آی نگاه جواد رو گردن و جای نشون ال آی ثابت شدو ابروهاش بالا پرید 

آروم رو به من گفت

- نگو نشون توئه 

ال آی متعجب نگاهش بین ما چرخیدو گفتم

- خوشبختانه هست... 

جواد با تعجب سری تکون دادو گفت 

- بریم... برای ساعت هشت یه ثبت رسمی داریم... تا نیومدن شما رو محرم کنم ...

ال آی ::::::::

روی صندلیم جا به جا شدم 

حرف جواد ... مردی که ویهان گفت از دوستای قدیمی گله است تو سرم تکرار میشد 

شما رو محرم کنم 

به ویهان که رو به روم نشسته بود و سر گرم گوشیش بود نگاه کردم 

خودم گفتم بیایم عقد کنیم

اما حالا دو دل بودم 

ویهان متوجه نگاهم شدو سرشو بلند کرد 

قلبم انگار از تپیدن ایستاد

انگار برای اولین بار بود به این چشم ویهانو میدیدم...

چشم هاش مثل اولین باری که نگاهمون گره خورد نافذ و تیز بود 

انگار دنبال حقیقت درونت بود 

ته ریشش چهره اش رو جدی تر از همیشه کرده بودو لبخند کمرنگ روی لب هاش فقط قدرتشو بیشتر نشون میداد

سعی کردم لبخند بزنم

هرچند میدونستم زیاد موفق نیستم

دوباره سرمو پائین انداختم 

اولین بار که ویهانو دیدم جای نشونش توجهم رو جلب کرد

بهش حسادت کردم که جفتشو پیدا کرده

اما هیچوقت فکر نمیکردم... 

خودم...

خودم روزی جفت واقعیش باشم ...

ریه هامو دوباره از هوا خالی کردم شاید آروم شم ...

بعد این عقد... دیگه خود داری برای ویهان وجود نداره...

اونوقت من ...

آیا من آماده ام ؟

نفس عمیقی کشیدمو ریها هامو از هوائی که عطر ویهان داشت پر کردم

من آماده نیستم

برای هیچ چیزی ...

نه ملکه ارواح بودن...

نه محرم ویهان بودن ...

Report Page