167

167


167

با تعجب به رین نگاه کردم 

- آزادش بذاریم؟ اونوقت تب خونش باعث یه قتل عام بزرگ میشه 

آنی کلافه گفت 

- اگه انقدر از خورده شدن خونت لذت بردی وقتی دوباره بهو اومد خودت پیش قدم شد 

با این حرف رفت سمت پنجره ها و گفت 

- این پنجره ها قدرت نداره. بهتره بریم یه جای امن تر 

به کیت نگاه کردمو گفتم

- بریم پایگاه من ... 

رین گفت 

- نه . همینجا میمونیم هر سه تامون حواسمون به کیت هست 

تو پایگاه خیالم راحت تر بود 

اما نمیخواستم با رین بحث کنم 

برای همین گفتم

- پس بیا کمک کن ببندیمش ...

داستان از زبان کیت :::::::

تو فضای سفید شناور بودم

اما دنیای دورم یهو سرخ شدو چشم هامو باز کردم

خون... خون میخواستمو عطر خون از همه جا می اومد

سعی کردم تکون بخورم 

اما بدنم بسته شده بود 

جامی رو لبم قرار گرفتو خون سرخ بین لب هام جریان پیدا کرد 

مدهوش این طعم بهشتی بودم 

اما هنوز چیزی کم بود . جام خالی شد

اما من سیر نبودم 

صدای آشنائی گفت 

- خون تازه میخواد 

خون تازه ... این صدا تو سرم اکو شد

آره آره خون تازه نیاز دارم و باید بهش برسم 

تقلا کردم

صدای شکستن چوب بلند شد

یه صدای دیگه دادزد 

- دهنتو ببند رین تا حالشو بد تر نکردی و همون صدای آشنا گفت 

- بزار از رگ من خون بخوره 

یکی منو گرفت

دستمو به سختی رها کردمو پسش زدم 

یه دست دیگه اومد سمتم 

خواستم پسش بزنم

اما بوی خونش دیوونه ام کرد

دستشو چنگ زدمو دندونامو تو رگ دستش فرو کردم 

مزه بهشتی همین بود ...


خوشگلا رمان ال آی داره تموم میشه ها. اگه میخواین رتیگان بخونین از دست ندین 👇🔥


آروم آروم خم شد رو تنم و گفت

- پس بلاخره این دختر کوچولو وحشی... مال من شده...

بوسه ای روی کتفم زدو تو گوشم گفت

- جای دندونام رو گردنت خیلی قشنگه ال آی ... میدونی دیگه چی میخوام؟

نفس گرفتمو لب زدم

- نه

زیر گلومو بوسیدو گفت

- میخوام تمامتو حس کنمو جای دندونامو روی همه جای بدنت ببینم

با این حرف دیگه مکث نکردو بوسه هاش که در نهایت به گازهای پر لذتی تبدیل میشد کل تنمو فتح کرد

پارت واقعی رمان #ال_آی به قلم‌ #پرستو#ادامه در #فایل کامل 👇👇👇👇

https://t.me/panjrekhiyal/86362


Report Page