166

166


هنوز خیره به دستاش بود 

نفس سنگینی کشیدو گفت 

- امیدوارم... من همیشه با همه جنگیدم تا ثابت کنم گرگی ندارم... اما حالا که باید قبولش کنم... نمیتونم

به من نگاه کرد 

این غم تو چشم های ال آی میتونست دیوونه ام کنه 

به زور لبخند زدمو گفتم 

- بهتره قبولش نکنی... چون من مطمئنم گرگ داری و پیداش میکنی ...

چشمکی بهش زدمو گفتم

- هرچند به نظرم همین الانم پیداش کردی

لبخند خجالتی زدو نگاهشو از من گرفت

گرگم خوشحال شروع کرد به رژه رفتن 

واقعا رفتارش گاهی منو متعجب میکرد

انگار گرگ من نبود ...

ال آی خیره به خیابون شلوغ گفت 

- ویهان ... تو طلسم آلفا نداشتی ؟

از این سوال ناگهانیش جا خوردم

طلسم آلفا... 

طلسمی که گرگینه های قدرتمند که ذاتا آلفا هستن دچار اون میشن... معمولا بیست گرگینه برتر و قدرتمند همه با این طلسم متولد شدن. اما باقی آلفا ها چنین طلسمی ندارن...

برام این سوال ال آی خیلی عجیب بودو مکث منو که دید برگشت سمتم 

لبخند کمرنگی زدو گفت 

- تو بخاطر کشتن آلفا قبلی به قدرت رسیدی درسته ؟

سری تکون دادمو گفتم

- تو گله ما هیچکس تا حالا با طلسم آلفا نبوده... معمولا این طلسم یه چیز ارثیه ...

- یعنی ... سه قلو ها هم این طلسمو نمیگیرن ؟

- نه ... اگه قرار بود بگیرن الان خودشو نشون میداد 

- منظورت چیه ؟

- طلسم آلفا از سه سالگی شروع میشه ...

- آها ... نمیدونستم... پدر بزرگ من طلسم آلفا داشت... اما نه پدرم و نه ایلیار هیچکدوم نداشتن... به نظرت ممکنه از ارث خانواده به من رسیده باشه و بلایی سر گرگم اومده باشه 

با تکون سر لب زدم

- واقعا نمیدونم ال آی... اما اگه چنین طلسمی میخواست روی تو خودشو نشون بده با یه گرگ غیر قابل کنترل خودشو نشون میداد نه محو شدن گرگت 

ال آی سکوت کردو هر دو به مسیر چشم دوختیم

دیگه نزدیک شده بودیم 

از ترس پیدا نکردن جای پارک نزدیم محضر پارک کردمو پیاده شدیم 

ال آی به اطراف نگاه کردو گفت 

- اینجا زیاد هم شبیه یه شهر کوچیک نیست 

دستم پشتش نشستو گفتم 

- نسبت به مرکز استان کوچیکه... وگرنه خیلی هم بی امکانات نیست 

ال آی لبخند زد

با هام همراه شدو گفت 

- نزدیکه دریائیم ؟

- کمتر از یکساعت 

- جدا ؟ به خونه هم همینقدر نزدیکه 

- تقریبا... دوست داری بریم؟

 سری تکون دادو گفت

- آره... حتما یه روز بریم ....

 به ساعت نگاه کردم 

اگه کارمون زود تموم میشد میتونستیم تا قبل ظهر بریم دریا و برگردیم...

فکر خوبی هم بود برای بعد عقد...

هرچند با این آشفته بازار خونه و گله... نمیشد زیاد روی این رفتن حساب کرد

وارد محضر شدیم 

از قیافه خواب آلود منشی پیدا بود اولین نفریم 

نگاهش رو منو ال آی چرخیدو گفت 

- برای تعهد نامه اگه اومدین...

پریدم وسط حرفشو گفتم


Report Page