166

166


166

دندونای کیت رگ گردنمو پاره کردو خون منو مکید 

مکیدن پر از درد و عذاب 

اما لذت بخش 

بلاخره یکبار کیت اومد سمت من ...

حتی اگر برای خوردن خون من باشه ...

داستان از زبان بوروس :

من مرگو تجربه کردم

فقط چند لحظه تا پایانم مونده بود که کیتو تبدیل کردم

تبدیلی که باعث نمردن اون شد 

و منم نجات داد...

اما تبدیلی که به طرز عجیبی سریع اتفاق افتاد ...

پروسه تبدیل چند روزه است 

اما کیت سریع چشم هاش باز شدو خون خواست 

شاید چون بدنش به شدت کمبود خون داشت

اونم خون کی !

خون یه دمی گاد !

خونی که اگر نکشدت ... حتما قدرتمند ترت میکنه و ..

و ما یه خوناشام تازه تبدیل شده با تب خون قدرتمند تر نمیخواستیم ...

اونم اینجا ... وسط این هتل شلوغ 

تا بجنبم کیت چندین جرئه زا خون رین خورد

رین مقاومت نکرد 

چشم هاشو بسته بودو انگار لذت میبرد

از چیزی که شک نداشتم درد داشت .

آنی با من به سمت کیت حمله کردو از رین جداش کردیم

گردن رین خونی بود 

کیت تقلا کرد بره سمت خود که گردنشو پیجوندم 

شاید برای چند دقیقه بیهوش بمونه

اما همینم رام کافی بود تا فکر کنم 

آنی شوکه رفت سمت رین و گفت 

- چرا انقدر سریع تبدیل شد؟

رین زخم گردنشو دست کشیدو گفت

- چرا نذاشتی خونمو بخوره ؟

نفس گرفتم... نفسی که بهش احتیاج داشتم

بدنم دوباره بیدار شده بود 

زندگی ... چیزی که هیچوقت قدرشو نمیدونستم الان برام واقعا با ارزش بود 

کیت رو تخت گذاشتمو گفتم 

- اون تب خون داره باید خون ضعیف بخوره. خون قوی باعث جنونش میشه 

آنی گردن رینو تمیز کردو گفت 

- یعنی الان جنون نداره ؟

جوابشو ندادمو گفتم 

- باید کیتو به تخت ببندیم ... در های اتاقو هم قفل کنیم ... باید تب خونش بگذره 

رین از پشت سرم گفت 

- چرا آزادش نذاریم ؟



امروز حسابی پارت طولانی بودا 😁 حالشو ببرین. رمانی هم دنبالش هستین این لیستو چک کنین . خلاصه هم گذاشته

https://t.me/mynovelsell/325

Report Page