165

165


در ثانیه قرمز شدم 

 اونقدری که پشت موبایل راحت بودم وقتی رو در رو بودیم راحت نبودم 

خجالت میکشیدم 

سریع چرخیدم و گفتم

+...من باید برم 

قبل ازاینکع بتونه جلومو بگیره از در خارج شدم 

توی آینه سرویس بهداشتی صورتمو آب زدم یکم که نرمال شدم برگشتم سرکارم 

تااتمام تایم کاری نه حامد اومد و نه من رفتم پیشش

جمع کردن وسایلمو یکم طول دادم 

بقیه خداحافظی کردن و رفتن بیرون 

کیفموجمع وجور کردم و از اتاق اومدم بیرون 

در اتاق حامد باز کردم سرمو بردم داخل و گفتم

+...من دارم میرم اقای مهندس 

حامد بااخم گفت 

-...الان که دیگه کسی نیست راحت باش 

یکم مکث کردو ادامه داد 

-...صبر کن میرسونمت 

سرم هنوز داخل اتاق بود و تنم بیرون از اتاق با صدای بابا از پشت سرم از جا پریدم و سرم محکم به دستگیره ی در خورد و اخم هوا رفت 

بابا بااخم نگام کرد

روبه حامد سلام کردو گفت

-...خودم اومدم دنبالش شما زحمت نکشین خسته نباشین 

بعدم دستمو کشیدودنبال خودش برد سمت اسانسور 

از درد ضربع ای که به سرم خورده بود اشک توچشمم حلقه زد و از یه طرف خداخدا میکردم بابا قسمت اول حرفای حامدو نشنیده باشه 

باچشمای اشکی باحامد خداحافظی کردم و سوار اسانسور شدم  

بابا دکمه ی پارکینگ رو فشار دادو گفت

-...از کی تاحالا انقطر صمیمی شدین؟ 

+...صمیمی؟چظورمگه؟

Report Page