164
دختر امروزی
به قلم نارسیس
پارت164
آدرس پیج اینستاگرام:
narsis.romance
نوید:::
برگه ها رو امضا زدم و بعد از کلی کلنجار رفتن رو به حمید که منتظر نشسته بود گفتم:
-خبری ازش نشد؟
پوزخند پررنگی زد
چند ثانیه هردو بهم زل زدیم
بالاخره لب باز کرد:
-نه!
قلبم فشرده شد
این دختر کجا رفته بود؟
اون هیچ کس و نداشت
خوب می شناختمش، همیشه همه جا حواسم بهش بوده
یه سیگار روشن کردم و در حالی که کام می گرفتم کلافه گفتم:
-چرا بهم پوزخند می زنی؟
-نزنم؟
عصبی از جام بلند شدم:
-مگه می خواستم اینجوری شه؟
-توقع داشتی چجوری شه؟
محکم و عصبانی غریدم:
-بس کن حمید!
از جاش بلند شد. برگه های امضا شده رو میز و برداشت.
-چشم رییس!
از این لحنش بدتر عصبانی شدم
من و حمید رییس و کارمند نبودیم، همیشه دوست بودیم
همیشه رو حرف هم حساب کردیم
ولی این بار دقیقا حق با حمید بود
خراب کردم، خیلی هم خراب کردم!
-می خوام طلاقش بدم
-چرا گرفتیش که بخوای...
پریدم تو حرفش:
-لعنتی تو که در جریان همه چیز بودی!
چهره اش تو هم شد:
-بودم و بهت گفتم نکن، نگفتم؟
سیگارم و تو جاسیگاری رو میز انداختم
صاف تو چشماش زل زدم:
-گفتی، ولی نمی شد، کاری ازم بر نمی اومد.
حمید پوزخند زد:
-عشقت و باختی به خاطر چی؟ به مجرم کردن برادرت؟ حالا نیما گوشه زندان آب خنک می خوره چی به تو رسید؟ دلت خنک شد؟ انتقامت و گرفتی؟ فکر می کنی نیما کارت و بی جواب می ذاره؟ بد بازی و شروع کردی نوید، من جای تو از همین الان نگرانم...!
با بی رحمی گفت و از اتاق بیرون رفت!
حقیقت تلخی که شنیدنش خنجر می شد تو قلبم...!
برای خوندن قسمت اول رمان
#1 رو جستجو کنید.
این رمان زیبا را هر روز در کانال دختر امروزی بخوانید👇
@dokhtare_emruzzi