163

163


#۱۶۳

#عشق_سخت 

هنگ ایستادم

با تعجب به بهرام نگاه کردم که گفت 

- این آخرین فرصتته دیبا. بهت اونجوری گفتم که بفهمی الان جلو زبونتو نگیری چی پیش میاد 

هم از اینکه بهم دروغ گفته بود حرصم گرفت

هم از اینکه پدر و مادرم نرفته بودن خوشحال شدم‌

بهرام گفت

- قولت که یادت نرفته ... بزار من حرف بزنم و تصمیم بگیرم

سر تکون دادم

واقعا هم من حرفی نداشتم 

میدونستم حرف بزنم فقط دعوا میشه

با بهرام رفتیم سمت اونا.بهران دستمو رها کردو وقتی اونا متوجه ما شدن به اندازه کافی فاصله داشتیم

همه نگاه ها اومد رو من 

سلام زیر لبی گفتم و نشستم

همه ساکت بودن 

جواب سلامم رو مدل خودم دادن

بهرام رو صندلی کنار من نشست و گفت

- دیبا میخواد معذرت خواهی کنه 

سرم پائین بود

اما ابروهام بالا پرید 

دندونامو به هم فشردم.

من چرا باید معذرت بخوام؟

انگار بهرام فکر منو خوند و گفت

- دیبا رفتار درستی نداست برای همین گفت میخوام از پدر و مادرم معذرت بخوام .لب هامو بین دندونام فشردم و بهرام گفت 

- دیبا ...

نفس عمیق کشیدم

سر بلند کردمو سعی کردم آروم باشم

به صورت پر از اخم بابا و مامان نگاه کردم و گفتم

- معذرت میخوام

همه انکار منتظر ادامه بودن

سرمو انداختم پایین چون نمیتونستم تو اون چشم ها نگاه کنم و حقیقتو نگم

نگم ازتون ناراحتم

خیلی ناراحتم

نگم باید از من و کوتاهیتون در حقم معذرت بخواید

نفس گرفتم و گفتم.

- رفتارم درست نبود. ببخشید 

سکوت شد 

بهرام گفت

- فکر کنم شما هم میخواید یه چیزی بگید

مامان گفت

- منم زود از کوره در رفتم

بابا گفت 

- چرا منو عصبی میکنی که کاری کنم که نمیخوام

چشم چرخوندم

خداروشکر کسی صورتمو نمیدید

وگرنه یه دعوا بزرگ دیگه داشتیم

یهو مادر بهرام گفت 

- دیبا جان منم معذرت میخوام بهرام بهم گفت قضیه چی بود 

متعجب به مادر بهرام نگاه کردم که بهرام گفت


اگر دوست داری ۷۰‌پارت دیگه از دیبا رو همین الان بخونی و روزی ۲ پارت داشته باشی برای عضویت در کانال ویژه عشق سخت و خوندن پارت های بیشتر و جلو تر از رمان به نگار پیام بدید . تو کانال حق عضویتی الان پارت ها خیلی جلو تر هست . در نهایت هم فایل کامل میدیم خدمتتون. هزینه عضویت رمان عشق سخت ۲۵ هزار تومن هست


https://t.me/ng786f


Report Page