163
گوشیو جواب دادم و روی گوشم گذاشتم
+....چیشد امیر؟
_....کدوملباستو میخوای بپوشی امشب؟
+....چیمیگی ؟ مبگم پریا چیشد؟
_....منممیگم کدوم لباستو میخوای بپوشی میخوام لباسمو باهاش ست کنم
+....امیر یعنی پریا
_....یعنی بله عزیزم وضعیتش ثابت شده امشبمفقط برا احتیاط نگهش میدارن اقای پدر طبق قولی که به من دادن امشب میان
از خوشحالی دلم میخواست جیغ بزنم
+....وای خداروشکر داشتم از استرس سکته میکردم
_....خدانکنه
+....عموت چی؟
_....عمووزن عمومیان و شب برمیگردن بیمارستان پیش پریا
+....باشه زود برو اماده شو میبینمت
زیر لب خداروشکر کردم واقعا فکر نمیکردم یروزی بخاطر زنده بودن پریا خوشحال بشم انرژیم برگشته بود
خیلی زود بود که بخوام آماده شم میوه و شیرینی ها رو توی ظرف چیدم و همه چیو چک کردم
صورتمو شستم و برگشتم داخل اتاق و مشغول آماده شدن شدم