161

161


#رئیس_پردردسر 

#۱۶۱

چشم چرخوندم

سریع دستمو عقب کشیدم و گفتم

- متئو تو چت شده چرا انقدر عوض شدی!

سوالی نگاهم کرد و گفتم

- شبیه رئیسم نیستی! انگار یه آدم دیگه ای!

با این حرفم بلند خندید

تک سرفه ای کرد

اخم کرد

نگاه سنگینی بهم انداخت 

مثل نگاه های همیشگیش تو شرکت 

با همون لحن جدی همیشگی گفت

- زیپمو باز کنو سر گرمش کن مارگارت ! زود! 

با چشم هدی گرد نگاهش کردم که متئو بهم چشمک زد

یهو بلند زدم زیر خنده

با خنده گفتم

- وای متئو عالی بود... قاطی کردم یه لحظه 

متیو هم خندید و گفت

- قابل نداست باز خواستی بگو نا تجدید خاطرات کنم.

چشمکی بهم زد

دستمو گرفتو گفت

- حالا حداقل از رو لباس یه دستی بهش بگش

دستمو دوباره گذاشت رو خودش

از رو شلوارش لمسش کردم

حسابی حاضر و آماده بود

آروم گفتم

- اینجوری که نمیشه ... بزن کنار ...

متّو یهو پیچید کنار جاده کوچیک مسیرمون

انتظار نداشتم

فکر کردم اینو بگم بیخیال میشه

چرخید سمت من و گفت .

- خب ... زدم کنار حالا کامل برام لخت میشی یا فقط در حد نیاز میخوای لباس هاتو بیرون بیاری!

هنگ فقط نگاهش کردم

نیشش باز تر شد 

دستشو رو رون پام کشید و گفت 

- به نظرم فقط شورتتو بیرون بیاری کافیه ...

Report Page