160
#رئیس_پردردسر
#۱۶۰
متئو گفت
- بیداری عزیزم و به زودی قراره تو اون اتاق که پرده های آبی تیره داره ارضا بشی
نگاهم رو پنجرههای عمارت مرخید
پنجره ای که متئو گفت رو دیدم و پرسیدم
- اونجا اتاق توئه
متئو خندید و گفت
- اوهوم... طلوع و غروب هر دو از اتاق من پیداست .
- عالیه.. اینجا مثل کتاباست
متئو خندید و گفت مادر منم دقیقا ...
با تعجب بهشنگاه کردم و گفتم
- مادرت اینجا زندگی میکنه؟
سری تکون داد و گفت
- پنج سال میش سرطان گرفت . از اون موقع اومد اینجا
- اوه الان چطورن
- یک ساله کامل درمان شده اما از اینجا دیگه تکون نمیخوره میگه اینجا، هواش و این جنگل درمانش کرده
- حق داره . منم موافقم
متئو خندید و گفت
- یه هفته اینجائیم میتونیم حسابی تو جنگل خوش بگزرونیم
با این حرف دستشو برد زیر پیراهنم
شاکی گفتم
- متئو میشه لطفا تحریکم نکنی ؟
پاهامو جفت کردم
متئو به اجبار دستشو برداشت
صاف نشست و گفت
- نه عزیزم نمیتونم
آخی کشیدم و گفتم
- دوست داری نشستی کسی باهات ور بره؟
نیشش باز شد
دستمو گرفت
برد رو شلوارشو گفت
- آره عزیزم خوشحال میشم سر گرمش کنی
سلام دوستان. اگر دوست دارید پارت های بیشتر و جلو تر رو بخونید به نگار پیام بدید و عضو کانال خصوصی رئیس پر دردسر بشید 👇👇
تو اون کانال روزی دو پارت میزاریم و پارتا از اینجا خیلی جلو تر هست . و پستی جز پارت رمان تو اون کانال گذاشته نمیشه🙂 هزینه عضویت ۱۸ هزار تومن هست در آخر هم فایل کامل رو میدیم خدمتتون. سوال دیگه ای دارید نگار جون جواب میده