#16

#16

آخرین دراگون به قلم آفتابگردون

«آلاریک» همچنان درگیر شکارش بود .

الدا و کایا با هم به سمت کلبه میرفتن

حتی ازاون فاصله هم میتونستم متوجه بشم

کایا داره چه حرفای خجالت آروی

به الدا میگه

آخر سر کایا رو روی شونه اش انداخت،

به سمت کلبه رفت

و صدای خنده های کایا توی کوهستان پیچید.


«آچاک» و «آلبا» رو نمیدیدم،

بعد از افتادن آلبا رو ی من

و فرارشون معلوم نیست الان

کدوم گوشه کناری دارن داستان عاشقانه

توی گوش هم میخونن.


یه نگاه به خودم وآلاریک انداختم

و ناخودگاه زدم زیر خنده


(قهقهه)


آلاریک با تعجب برگشت بهم نگاه کرد

و با حرکت دست

و نگاهش ازم پرسید که چی شده؟!

در حالی که سعی میکردم نخندم گفتم:

آلاریک فکر نمیکردم که یه روزی تو رو تنها ببینم!

آلاریک یه ابروش رو بالا انداخت گفت:

منظورت چیه؟!!

منظورم اینه که ببین من...

و تویی که رهبر قبیله گرگ ها هستی

با اون همه جذابیت هر دومون تنهاییم

هیچ رابطه ای توی زندگیمون نداریم...

خدای من...


(قهقهه)


آلاریک بلند شد، ایستاد

و دوتا دستش رو روی پهلوهاش گذاشت:

اینکه ما رابطه خاصی تو زندگیمون نداریم

دلیلی بر کم بودن جذابیتهامون نیست!

و با غرور سرشرو بالا گرفت.

به همدیگه نگاه کردیم

و زدیم زیر خنده


(قهقهه)


هم من و هم آلاریک میدونستیم

فقط داریم میخندیم که

از این واقعیت که من در چند مدت اخیر

با حس وحشتناکی از تنهایی

دست پنجه نرم میکنم

و کابوسهای که با هر بار دیدنشون

قلبم بیشتر و بیشتر درش ترس و پوچی

احساس میشه رو فراموش کنم.

قهقهه هایی که تبدیل به اشک میشن.

این احساس ضعف و سرخوردگی

این پوچی داره وجودم رو میبلعه.


آلاریک به سمتم میاد

صورتم رو توی دستاش میگیره:

«آراکس» دووم بیار!

 خودت خوب میدونی که چقدر قوی هستی

ما این همه راه رو از رینگ هورن

به اینجا اومدیم تا تو رو نجات بدیم

تا جواب سوالاتمون رو پیدا کنیم!

دووم بیار آراکس

من مطمئنم اون جادوگر احمقی

که راجع بهش حرف میزنن

تو رو نجات میده

و معلوم میشه همه ی اینا

فقط یه مشت خواب درهم و برهمه!

بعدش ما دوباره به یوکاسته برمیگردیم

اونوقت دیگه نیاز نیست مخفی بشی

میتونی اون تاج طلائی رو روی سرت بذاری

و مردمت از اینکه تو پادشاهشون هستی

خوشحال میشن.

پس دووم بیار

بخاطر «رینگ هورن»

بخاطر مردمی که دوست دارن

و بخاطر من!

باشه.

و آلاریکی که من رو به آغوش میکشه

دلم میخواد بیشتر توی آغوشش بمونم!

به قله کوه نگاه میکنم،

چیز دیگه ای نمونده!

باید تحمل کنم !


Report Page