16

16


#پارت16

#قلبی‌برای‌عاشقی


چمدونمو دست گرفتم واسه اخرین بار بهشون نگاه کردم دلم واسه گوشه به گوشه ی این خونه تنگ میشه 


سرمو پایین انداختم : شماها تکه ایی ازمنید هیچ وقت فراموشتون نمیکنم امیدوارم یه روز که واقعیت 


رو فهمیدید از اینکه منو طرد کردید پیشمون نشید...  

رو کردم به طرف بابا 

_ اینو مطمئن باشید من هیچ وقت با غیرت شما بازی نمیکنم! هیچ وقت دست از پا خطا نمیکنم قول میدم


ژیاد بلند شد : مگه شهر هرته هان؟؟؟ کجا میخوای بری 

با چشمای اشکی به ژیار زل زدم 


_ ژیار باید برم بخدا باید برم شماها نمیذارید اما من باید برم 


_خب دلیلتو بگو 

_چی بگم؟؟؟ دلیلمم بگم نمیذارید برم توروخدا ازم سوال نپرسید بذارید کارمو بکنم.


کلافه دستی تو موهاش فرو کرد و بابا بلند شد و به اتاقش رفت 

نفسمو با اه بیرون دادم مامانم فقط اشک میریخت 


رفتم مامان و چیاکو رو بغل کردم حسابی بوسشون کردم معلوم نبود دیگه کی میتونستم بیینمشون 


رفتم پیش ژیار خواستم بغلش کنم که دو قدم عقب رفت 

_بسه این مسخره بازیا رو تموم کن 


_ژیار 

_چرا انقدر لجبازی هان؟؟؟ چرا اینجوری میکنی؟؟ 

_من باید برم 


چیزی نگفت فقط از تو جیبش یه پاکت بیرون اورد 

_خواهرمی هرچند که ازت دلخورم اما نمیتونم همینجوری ولت کنم بری 


۲۰۰میلیون پول توشه درست خرجش کن!

اشکام با سرعت بیشتری رو گونه م چکید و پاکتو ازش گرفتم 


انگار یه کارت بانکی بود 

_ رمز همه چیشو واست نوشتم حالا میتونی بری!


نالیدم: ژیار

Report Page