16

16


شلام دوستان. ممنونم بخاطر پیام ها و نظرات دیروزتون

اصلا غیر قابل باور بود برام اینهمه پیام ۲۱۰۰ تا پیام اومد

واقعا مرسی

از این ۲۱۰۰ تا وقتی حدودا ۲۵ تا پیام منفی بود و باقی همه دوست داشتین یه چیز مهم فهمیدم

اونم این که آدما وفتی چیزیو دوست دارن نمیان همینجوری پیام بدن بگن مرسی چه قشنگه

اما وقتی بدشون میاد این انرژی رو دارن بزان بگن بده

برای همین این مدت تا قبل اینکه من بگم نظر بدین فقط پیام منفی داشتم.

من تصمیمم رو گرفتم

دمی گاد رو مینویسم

هر کسی به نظرش چرته کانالو ترک کنه .

مرسی از همراهیتون. اینم پارت امروز که به جبران دیروز طولانی تر نوشتم .

دوستتون دارم یه نویسنده تازه کار #ملودی



#دمی_گاد

قسمت 16

یه دستم رفت تو موهاش که چنگ زد به بازوم 

دست دیگه ام کمرشو گرفت که دست دیگه اش رفت توموهام

همه چی از کنترل خارج شده بود 

تا حالا اسیر چنین نبردی نشده بودم

کسی که مثل خودم داغ و وحشی ببوسه ندیده بودم

اما آنی اگه بدتر از من نباشه... درست مثل من دیوونه است 

کمرشو بلند کردم

پاشو انداخت دور کمرم 

چنگ زد به شونه لباسم 

چنگ زدم به پشت لباسش 

لبشو گاز گرفتمو طعم خونشو چشیدم 

خدای من... این خون افیون بود 

یه افیون دیوونه کننده 

پیراهنشو چنگ زدمو صدای پاره شدن پارچه تو اتاق پیچید 

اما قبل از اینکه از تنش بیرون بکشم آنی از من جدا شد...

دستام خالی شد 

تو یه لحظه همه چی تموم شد

اون شور و گرما و شهوت به صفر رسید

چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام 

آنی جلو در اتاقم ایستاده بود 

هیچکدوم هیچی نگفتیم 

هر دو انگار تو شوک بودیم 

فقط نگاهش کردم که یهو غیب شد

در باز اتاق نشون میداد رفت بیرون

اما نباید میذاشتم بره.

حالا کل حواس درونیم بیدار شده بود 

باید پیداش میکردم

نه فقط برای این

بلکه برای اینکه بفهمم قضیه چیه 

چرا باید انقدر این بوسه و این تماس بچسبه 

نکنه دوباره طلسم شده باشم؟

همینه ... باید همین باشه... من باز طلسم شده بودم

اینبار به این دمی گاد لعنتی و وحشی 

داستان از زبان آنی :

من یه چیزیم شده ... داشتم دیوونه میشدم

پشت لباسم که پاره شد به خودم اومدم 

داشتم بوروس ... این ابرخوناشام عوضی رو دیوونه وار میبوسیدم 

لعنتی... اون خیلی خوب میبوسید

همونقدر آزاد و رها که من دوست داشتم . سخته دمی گاد باشی و بتونی با مردی اون طور که دوست داری رابطه داشته باشی. هیچ مردی هیچوقت در حد من نبود .

اما این بوسه بوروس...

لعنتی لعنتی لعنتی ...

از بین شاخه ها پریدم

باید تنها باشم و فکر کنم

یه چیزی درست نبود 

از من بعید بود این رفتار ... مثل یه هرزه تو بغل بوروس بودم.

بغل مردی که خودش یه هرزه واقعی بود 

با یه حرمسرا دختر تو پایگاهش که هر شب چندتارو تو بغلش میگرفت 

زیر لب گفتم 

- عوضی کثیف ...

اما هیمن لحظه دستی دور بازوم حلقه شدو منو عقب کشید 

پرت شدم پائین از درخت 

اما تو بغل بوروس فرو رفتم

Report Page