159

159


#مرد_پشت_نقاب 

#۱۵۹

یه گوشه لبش به فرم لبخند بالا رفت. 

در حالی که به سمتم می اومد گفت 

- از من میترسی کلارا؟

ابروهام بالا پرید. 

با تکون سر گفتم نه! 

اما باز به سمتم اومد. 

عقب رفتم و لرد گفت 

- پس چرا عقب میری؟‌

سعی کردم آروم باشم. 

تظاهر کردم و گفتم

- چون شما امروز خیلی عجیب شدین!

نگاهش رنگ ناباوری گرفت و گفت

- عجیب؟ منظورت چیه کلارا!؟

صداش نه شبیه هایک بود نه میلتون! این مرد واقعا کی بود؟

آروم گفتم

- لرد من باید نهار درست کنم! میشه اجازه بدید برم؟!

از حرفم مکث کرد. 

بلاخره سر تکون داد و کنار ایستاد. 

مکث نکردم و از پله ها رفتم پایین

اما خبری از تور نبود! 

لعنتی... 

حالا باید چکار میکردم؟

هایک بیهوش بود… 

تور لو رفته بود…

و این مرد نقاب دار کی بود؟‌

وارد آشپزخونه شدم.

نفسم از استرس و عجله بالا نمی‌اومد. 

نیک کلافه، در حال قدم زدن بود. 

با ورودم نگران گفت

- چرا تور لباس لرد رو پوشیده! تو چی میدونی کلارا!؟ من حس خوبی ندارم! 

سردرگم به اطراف نگاه کردم.

نمیدونستم بگم یا نگم… 

میترسیدم‌ نیک هم نفوذی باشه! 

برای همین گفتم

- نمیدونم نیک! اصلا سر در نمیارم. رفتار لرد امروز خیلی عجیبه! اون از بیرون کردن بانو لیلیام... اینم از تور! و رفتار خود لرد!

نیک سر تکون داد. 

خودم رو با درست کردن نهار مشغول نشون دادم. 

سعی کردم نگرانیم مشخص نباشه و گفتم

- الان تور کجاست؟

Report Page