156

156


۱۵۶

از این حرکت رین بوروس عصبانی شد 

بازومو گرفت

منو به سمت خودش کشید

گفت 

- چکار میکنی. امروز یکشنبه کیت مال منه .

رین چشمی چرخوند

با تمسخر گفت

- چته بوروس؟ مثل بچه ها میمونی

با این حرف رد شدو رفت داخل 

یه نشیمن بود با چندتا مبل قدیمی

اما تمیز

یه تلویزیون به دیوار قوس دار

یه کتابخونه نیمه پر

با میز بار و ویسکی و شراب روش . 

یه میز نهارخوره ۶ نفره هم سمت پنجره های کناری بود

یه راه پله هم کنار دیوار

معلوم بود با دیوار میچرخه و میره بالا 

رین رفت سمت پله ها

نگاهی به من انداخت و گفت 

- بریم اتاق هارو ببینیم و انتخاب کنیم

از بوروس جدا شدمو پشت سر رین رفتم و گفتم 

- من اول باید انتخاب کنم 

آنی از کنارم رد شدو گفت

- تورو نمیدونم اما طبقه اول مال منه.

چشمکی به من زد و گفت

- حوصلا ندارم هر شب آه و ناله ات بیاد تا اتاقم 

با این حرف از پله ها بالا رفت

تنم گر گرفت

یعنی باید چکار میکردم

هر شب با یه نفر 

بوروس کنار گوشم گفت

- نترس نمیزارم کسی جز من باهات بخوابه .

من از بوروس ناراحت بودم

اما نمیدونم چرا از این حرفش حس خوبی داشتم

با بوروس قبلا خوابیدم

هرچند حالا میفهمم همش بخاطر طلسم بود که لذت بخش بود

اما خوابیدن با رین ؟

خدای من ...

مگه من یه زن بدکاره ام که هر شب با یکی باشه 

بوروس هم از پله ها بالا رفتو گفت .

- طبقه آخر مال تو باشه کیت.

به رین نگاه کردو گفت

- اینجوری فقط یه راه ورود بهش هست 

رین کنارم بود

از من رد نشدو گفت

- لابد طبقه سوم‌ هم تو هستی بروس 

بوروس خندیدو گفت 

- پس چی؟

آروم پشت سر بوروس رفتم که  رین هم پشتم اومد

تو گلو خندید و گفت  

- مهم نیست... من یه دمی گادم هر جا بخوام میتونم ظاهر شم 

با این حرفش ایستادم

ایستادن ناگهانیم باعث شد رین از پشت بهم بچسبه و بوروس همین لحظه برگشت سمتمون

Report Page