153
سیگاری از کیفش بیرون آوردو روشن کرد
_....ولی من هنوزم قصد عقب نشینی ندارم من بخاطر امیر از غرورم از همه چیم گذشتم حالا نمیتونم بذارم انقدر ساده از دستم بره
+....الان منظورت چیه؟
_....حتی اگه این عقد مسخره هم بین شماانجام شه مطمهن باش همیشه سایه منو رو زندگیت حسمیکنی
مات و مبهوت به چهره دختری که روبروم نشسته بود نگاه کردم چطوری میتونست انقدر وقیح باشه
کیفمو برداشتم بلندشدم و گفتم
+....واقعاحیف وقتی که برای صحبت باتو گذاشتم حتی ارزش صحبت کردنم نداری امیر تورو خوب شناخت که اون حرفا رو در موردت زد
صندلیو عقب کشیدم و از کافه زدم بیرون
امیر هیچ حدفی نزدا بود فقط میخواستم یجوری پریا رو کفری کنم
دستم کشیده شد و صدای جیغ پریا رو پشت سرم شنیدم
_....امیر چیگفته؟
+....به توربطی نداره ولم کن
تا به خودم بیام چنگی به دستم زد و شالمو بین دستاش گرفت و شروع کرد به جیغ جیغ کردن
_....بگو ببینم چیگفته
+....همون حدفایی که لایقشی اینکهچقدر بی ارزشی چقدر بی غروری چقدر کثیفی
قبل اینکه دوبارع سمتم حمله کنه تاکسی گرفتم و سوارشدم
گوشیمو از توکیفم بیرون آوردم سیل تماسا و پیاما بود که روگوشیم سرازیر شد
شماره امیرگرفتم صدای دادش گوشمو اذیت کرد
_....کجایی؟
+....دارم میرم خوابگاه
_....هرجاهستی پیاده شو میام دنبالت
+....باشه