♧15♧

♧15♧

♡♡♡


🌈✨پارت 15 ✨🌈

گفتم:

"رویا من همش فک میکنم مامانت جای مامانمو گرفته.

من دوس ندارم کسیو جای مامانم ببینم چرا هیچکسی درک نمیکنه منو."

و بعد صدای هق هقم بود ک بلند شد.

رویا گفت:

"اخه این چه فکریه میکنی گیسو اخه مگه کسی میتونه کسی جای مامانتو برات بگیره نه مامان من نه هیچکسه دیگه ای"

گفتم:

"رویا بس کن دیگ نمیخوام حرفشو بزنیم"

رویا گفت:

"نه گیسو اگه بخوای به این رفتارت ادامه بدی من نمیتونم باهات باشم"

گریه م شدید تر شد.

 من رویا رو دوست داشتم اولین کسی بود که ازش خوشم اومده داشت نامردی میکرد ...اشکم بیشتر سرازیر شد برای تنهاییم بی کسیم ..

و گفتم:

"رویا نه این حرفو نزن اذیتم نکن"

رویا که حالمو دید بغلم کرد و گفت:

"گیسو الهی قربونه چشمای خوشگلت برم.

من گوه بخورم بخوام عشقمو اذیت کنم ولی داری حرف ناحساب میزنی اخه مامان من کی به تو بی احترام کرده.

که تو بخوای باهاش اینجوری رفتار کنی ؟"

حرفاش ارومم کرد

 ارامش گرفتم

 نرم شدم

دیدم که حرف بدی هم نمیزنه بهتره که یکم بهتر باشم با زهرا.


Report Page