15

15

رمان آموروفیلیا به قلم ساحل

یهو برگشت و با اخم نگاهم کرد 

زانوهام شل شد

اومد سمتمو گفت

- چرا ایستادی؟ نکنه جای بهتری داری بری؟

با تکون سر گفتم نه 

بازم حرف زدن یادم رفته بود

اما واقعا جای دیگه نداشتم برم 

گره بین ابروهای ادوارد پر رنگ تر شد و گفت 

- مارتا گفت فوبیا داری نمیتونی حرف بزنی! خیلی عجیبه 

فقط نگاهش کردم 

بهم نزدیک تر شد و گفت

- یعنی باور کنم بخاطر اون سکوت کردی تا من کارم باهات تموم شه؟ یا داشت بهت خوش میگذشت که ساکت شدی تا ته سکس؟

حرفش پر از تحقیر و دروغ بود 

آب دهنمو قورت دارم و اشکمو عقب فرستادم

به سختی لب زدم

- خیلی ... پستی ...

از حرفم پوزخند زد 

بدون ذره ای ناراحتی خم شد

کنار گوشم گفت

- تازه کجاشو دیدی؟

حس میکردم با شیطان قرار داد بستم 

یه شیطان واقعی 

این رمان فقط در کانال موج بخونین . به قلم ساحل

بازومو گرفتو منو همراه خودش کشید 

آروم گفت

- خیلی نرمی ... آدمو وسوسه میکنی دوباره بکندت ...

ایستادم 

اما دستمو ول نکردو منو محکم تر کشیدو گفت

- شوخی کردم اونم تنبیهت بود که کردمت وگرنه من با دخترایی مثل تو وقت نمیگذرونم. تختم پره دخترای رنگو وارنگه که تو توش به حساب نمیای

باز خواست تحقیرم کنه

اما به من حس خوبی داد

امیدوارم واقعا همین باشه و دیگه سمتم نیاد

از بیمارستان خراج شدیم .به سمت ماشین ادوارد رفتیمو درو باز کرد

سوار که شدم خودشم نشستودرو کوبید

راننده راه افتادو نگاه ادوارد روی رون لخت پام افتاد


سلاگ دوستان. یه تعداد پیام ناشناس بود که گله کرده بود چرا دو پارتو کردم یکی!!! عزیزای دل مگه تعداد مهمه؟ من یک پارت طولانی اندازه دوتا پارت میذارم !!! میزان عوض نشده گاهی بیشترم میشه . این طرز فکر اما خیلی عجیبه که اندهزه پارت براتون معم نیست و فقط به تعدادش نگاه میکنین. یکم همدل باشیم 🌊🏝🏖🌊

Report Page