15

15

𝘥𝘳𝘦𝘢𝘮𝘰𝘯
ما از تو جداییم به صورت نه به معنی//🗺️


رسید به نیمه ی راه تو داری از راه میرسی هرروز من بیشتر و بیشتر دلگرمی هامو بخاطر حضورت مرور میکنم توی سرم، دوست دارم جارت بزنم جوری که همه بشنون اما نگاه نکنن دوست دارم همه بدونن هستی خیلی جدا از بقیه تو قلب من حضور داری اما جلو چشم نباشی. میفهمی نه؟
رهگذر های این سال زندگی من خیلی زیاد بودن، خیلیا اضافه شدن خیلیا رو هرروزمو باهاشون میگذرونم و صمیمی میخونمشون اما نمیدونم چند وقته خلا یه چیزی داره روانیم میکنه. اینکه بعضی روزا نشستم دارم میگم و میخندم بعد یهو نگاه میکنم به ادمای دور تو ذهنم میگم " تو خوبیا خیلی خوبی خاطره هام با تو همیشه یادم میمونه ولی کاش جای تو این خاطره ی من این لحظه ی خوش من با یکی که باید ساخته می‌شد" هر لحظه ای که حرص میخورم سر بدیهی ترین چیزا همش تو مغزم میگم من اینهمه راه نگشتم به کامل ترین بچه ی دنیا نرسیدم که دوباره سر این نقطه درگیر اصلاح بچگانه ترین رفتارای دورم باشم چون اون کسی که باید نیست
همه خوبن، منکر نمیشم دوستشون دارم ولی وقتی نگاه میکنم یه کینه ی بی نمکی شاید همیشه پس فکرم هست که" تویی که داری جا میگیری تو مغز من برای ذخیره خاطره ها، جایی که مال کس دیگه ایه."
من گنجینه بزرگی از خاطرات با تو دارم
خاطراتی که واقعاََ ساختیم خاطراتی که مالِ با تو بودنِ و باید به عمل برسن. درخت ارغوان عزیزم چقدر دوست داشتم حالا که نیمی از قدم های نزدیک به نوزده سالگیت و طی کردیم 15روز دیگه چنین روزی کنارت میبودم دستاتو میگرفتم، خم میشدم و جایی که شاخه هات سایه انداختن و میبوسیدم، تو توی نامنصفانه ترین و بدترین روز من با حضورت یه خاطره خوب ساختی. من با کسی جز تو با کسی چنین خاطره ای ندارم که آخرش با حضور اون یه نفر کل ماجرای وحشتناک اون لحظها رو با خوشی به یاد بیارم. حق حضور تو توی خاطراتی که با خوشی رقم میخورن و میخوام بگیرم

دستامو که دستاتو از حرص و بُق نداشته ها و ذوق حضورت تو جاهایی که سر کله ی هیچکس پیدا نمیشه گرفته تصور کن امشب که نیمی از ماه برای رسیدن به کامل ترین ماه باقی مونده🌕

Report Page