144

144


#رئیس_پردردسر 

#144

سرشو عقب برد 

جدی و عصبانی گفت 

- اگر بس نکنی ... انقدر میکنمت تا به زبون بیاری حق با منه . اونوقت دیرمون میشه. نمیرسی لباس انتخاب کنی و باید لباس مادرمو بپوشی که مطمئنم سایز تو نیست 

چشم هام گرد شد

متئو نفس عنیقی کشید

نفسشو با آه بیرون داد و گفت 

- لباس بپوش تا نظرم عوض نشده ... 

با این حرف چرخید و از اتاق رفت بیرون

واقعا سر در گم بودم

چکار کنم

چکار کنم 

وای باید چکار کنم

مراسم ازدواج من و متیو

پیشخانواده متئو

اونوقت خانواده من چی 

خدایا خدایا 

متئو تو قاب در پیدا شد و گفت

- نمیای؟

سریع دوئیدم سمت سرویس و داد زدم

- متئو خیلی نامردی 

اوند پشت در سرویس و گفت

- نامرد ؟

سریع کارمو کردم

دوش آب باز کردم تا یه دوش سریع بگیرم و گفتم

- آره... آره... تو گفتی یه ازدواج ساده و بی دردسر اما حالا ...

متئو بلند خندید و گفت

- من رئیس پر دردسری هستم ماری . از اولین روز هم بهت گفتم

صداش دور شد

معلوم بود داره میره از اتوق بیرون

آره ....

متئو بهم گفته بود

گفت رئیس پر دردسریه 

روز مصاحبه گفت

و منم با اعتماد به نفس تمام گفتم از پس دردسر خوب بر میام

آهی کشیدم و حوله حمام دور تنم پیچیدم

رفتم بیرون زود لباس زیر و یه پیراهن راحتی پوشیدم و رفتم از اتاق بیرون

عادت نداشتم این پیراهن هارو جلو کسی بپوشم

اگا متئو از بس ازم تعریف میکرد دلم بزرگ شده بود

همینطور که حوله رو میپیچیدم دور موهام رفتم سمت نشیمن 

لپ تاپ رو میز نشیمن بود

اما خبری از متئو نبود

خم شدم ببینم داشت چی سرچ میکرد که دست داغ متئو رو پائین باسنم که از پیراهن بیرون مونده بود نشست

خم شد

آروم پیراهنمو داد بالای کمرم

کمرمو بوسید و گفت

- هممم... میخوای وسوسه ام کنی اینجوری خم میشی!؟


سلام دوستان . امروز فایل تمام رمان های من تخفیف خورده .

میتونید همه رو با سی درصد تخفیف خریداری کنین 👇👇👇

https://t.me/mynovelsell/1169

Report Page