144

144


#بختک

#پارت_صد_چهل_چهار


_چی چیو‌توضیح بدی!!؟؟

تو که می خواستی زن بگیری چرا منو گرفتی!!؟

تو که دلت هزار رنگ داشت چرا ازمن بچه خواستی باز!!؟

اره!!؟


رو کرد سمت من و ادامه داد :


_توی دختره ی همه کاره کی هستی که نشستی روی زندگی من!؟؟

می خوای منو بچه هامو بدبخت کنی و روی اوار زندگی ما زندگی تو بسازی فکر کردی خیر می ببینی!!؟

اصلا تو کی هستی هرز...


ادامه ی حرفش رو نتونست بزنه.

صدای سیلی وحشتناکی توی فضا پیچید.

بانو دستی روی گونه اش گذاشت.

ناباور به علی خیره شدم.


اون یه زن حامله رو زد.

صدای داد علی به گوشم رسید :


_خفه شو‌ بانو گنده تر از دهنت حرف نزن.

به کی گفتی هرزه!!!

به مرضیه که از گل پاک تره.

دلم می خواد زن بگیرم می تونی تحمل کن نمی تونی ام هری...


بانو با هق از جلو چشم های ما دور شد.

عصبی به سختی خودمو رسوندم به علی.

بازوش رو گرفتم و با جیغ گفتم :


-یه زن حامله رو میزنی!!؟

تو مردی اخه!


علی به عقب هلم داد و گفت :


_دخالت نکن مرضیه ‌

بانو باید زبونش کوتاه شه به اون ربط نداره که می خوام چکار کنم.

توام بعد هفتم بابات برای عقد اماده باش.


تا اون روز حق نداری ازاینجا جایی بری.

حرفش که تموم شد از اتاق رفت بیرون.

منم خواستم برم..

صدای قفل شدن در اتاق اومد.


دستگیره رو بالا پایین کردم و داد زدم :


_علی علی در رو باز کن

Report Page