142

142


#پارت۱۴۲


اااخ که چقدر ادمو حرص میداد ، دوست داشتم دندوناشو تو دهنش خورد کنم. تقه ایی به در زدم و وارد اتاق شدم 


همه نگاها به طرفم چرخید عمو با اعصبانیت نگاهم کرد 

و چیزی نگفتم 


زن عمو با اون صدای جیغ جیغشو گفت : معلومه با دخترم چیکار کردی؟؟؟ 


بیخیال دستمو تو جیب شلوارم فرو بردم : چیکار کردم؟؟ 


مامان و زنعمو هر دو چشم غره ایی بهم رفتن و پریناز با ناراحتی نگاهشو ازم گرفت 


هه فکر کرده واسم مهمه 

_چه بلایی سرش اومده؟؟ 


مامان: فشار بهش اومده ، فشارش اومده پایین 

سرش گیج میره و حالش بده 

ابرویی بالا انداختم : همین 


زنعمو عصبی گفت : داری شورشو میاری!


شونه ایی بالا انداختم : من داماد شما نخواستم شم.


مامان : مهرداد الان وقت این حرفا نیست. 


زنعمو: داری خیلی پرو بازی درمیاری مهرداد حرف دهنتو بفهم 


به زور خودمو کنترل کرده بودم حرفی نزنم بهش و خونسردی خودمو حفظ کنم 


اما نمیذاشتن!


برای همین صدامو بردم بالا : وقتی که میخواستین به زور منو داماد خودتون بکنید باید به اینجاهاشم فکر میکردید 


متاسفانه شماها نه من واستون مهم بودم نه پرینار و ما رو به این جهنم فرستادید 


زن عمو پوزخندی زد : پریناز خودش راضی بود و دوست داره.


_خب به درک که دوستم داره وقتی من دوستش ندارم میگید چیکار کنم؟؟؟

Report Page