142

142

hdyh

آروم پامو بردم توی آب 

درد بدی تو کل بدنم پیچید 

خواستم پامو عقب بکشم که میلا پامو گرفتو کشید 

افتادم توی استخر 

میدیدم که پاهام به هم چسبیدن و استخوناشون یکی شد

باله ای که از پشت کمرم درومد حس کردم 

سوزش و درد بدی تو کل بدنم پیچید 

بالاخره این درد طاقت فرسا تموم شد 

به کنار گردنم دست کشیدم 

آبشش داشتم 

آب برام خیلی شفاف شده بود 

همه چیز رو شفاف و کامل میدیدم 

بدون اینکه آب بره توی چشمم و اذیتم کنه 

میلا با لبخند رو به روم ثابت بود 

آروم حرکت کرد و اومد به سمتم 

دستمو گرفت 

:آروم بالتو تکون بده کار باهاش خیلی آسونه 

به تمام حرف هاش گوش دادم 

شنا کردن خیلی راحت شده بود

*ایان* 

یکم بعد از اینکه ما اومدیم بالا سیندی اومد

گفت که میلا و مالیا رفتن توی استخر و میلا داره به مالیا شنا کردن یاد میده 

امیدوارم کارشون خیلی طول نکشه 

مالیا خیلی سریع باید به قدرتاش مسلط شن 

وقتی اومدیم بالا نیک رفت کتابخونه ی بابا 

قبل از اینکه بره گفت منم باید به نمام قدرتام مسلط شم 

سیندی روی کاناپه دراز کشیده بود دستشو روی چشماش گذاشته بود 

خیلی وقت بود که اینجا بودیم

 تو این مدت چندباری به خواهرم سر زدم

رفتم آتنا رو هم آوردم 

زمان زیادی بود که توی آب بودن 

نگران شدم و رفتم پایین 

با دیدن منظره رو بروم شوکه شدم 

توی آب گرداب بود 

انگار متوجه حضورم شدن 

گرداب خوابیدو مالیا اومد گوشه ی استخر 

دستاشو گذاشت لبه های استخرو چونشو روی دستاش 

+ایان دیدی چیکار کردم؟

پس کار مالیا بود 

-آره دیدم 

+خیلی کاریه دیگه هم یاد گرفتم 

خیلی ذوق داشت 

رو کردم به میلا 

-چقدر دیگه کارتون تموم میشه 

میلا شونه ای بالا انداخت 

:بستگی به مالیا داره تا اینجا که خوب پیش رفته چند تا چیز دیگه هم بهش بگم میتونه تو خشکی از قدرتش استفاده کنه اما چیزایی که من میگم برای مبارزه خوب نیستن خود مالیا باید بفهمه چیکار کنه 

مالیا سوال توی ذهنم رو پرسید 

+یعنی چی؟

:خودت میفهمی باید توی موقعیت باشی تا بتونی با قدرتت مبارزه کنی

جالب بود 

تنهاشون گذاشتم و برگشتم بالا

آتنا داشت بازی میکرد و یه خیار دستش بود و گاز میزد 

رفتم پیش نیک 

-چیزی پیدا کردی؟ 

به چندتا کتاب کنارش اشاره کرد 

_آره اینا کتابای ورد مادرتن یه نگاهی بهشون بنداز فکر کنم بتونی بخونی

-این چیه میخونی؟ 

_هنوز مطمئن نیستم میگم بهت 

سری تکون دادمو روبه روی نیک نشستم یکی از کتابارو برداشتمو شروع کردم 

عنوان های جالبی توش بود 

اما تنها عنوانی که منو جذب کرد 

جادوی مرگ بود

Report Page