142
تاشب منتظر موندم بازم هیچ خبری ازش نشد
شمارشو گرفتم اما بازم رد تماس دادو قطع کرد
شماره پویا رو گرفتم امااونمگفت خبری از امیر نداره
امشب میخواست بره با باباش صحبت کنه!
کاش نره بااین اعصاب داغون یچیزی میگه همه جیو خراب میکنه
روی سرامیکای سرد حیاط نشسته بودم و به این فکر میکردم چیکار کنم که این گندی که زدمو جمع کنم
اما هیچ راهی به ذهنم نمیرسید هرچقدر بیشتر فکر میکردم بیشتر به نتیجه ای نمیرسیدم
فردا صبح زود کلاس داشتم نیمه شب بود امااصلا خوابمنمیومد
کاش رفته بودم خونش ...مجبور میشد باهام حرف بزنه ...
سرماداشت استخونامو میترکوند
وارد اتاق شدم وپتورو کشیدم روی خودم
دیشب کجابودم!
امشب کجام!
دلمگرفته بود این روزا همه چی زندگیم قاطی شده بود
هیچی سرجاش نبود
هیچی طبق پیش بینیامپیش نمیرفت
همه چیدرهم بود خسته بودم روحی جسمی روانی
دلم یکم آرامش میخواست یه خواب راحت بدون فکر و استرس بدون از خواب پریدن
گوشیمو برای بار هزارم چک کردم هیچ خبری نبود
هیچی ...
دم دمای صبح بود که بالاخره خوابم برد
صدای آلارم گوشی مثه ناقوس مرگ بود
با حال زار بلندشدم و راهی دانشگاه شدم