141

141


انتخـــابی اشتبــاه



🔥🍂💥🍂🔥🍂💥 🍂

🔥🍂💥🍂🔥🍂☠

🔥🍂💥🍂☠

🔥🍂☠


#پارت_142


سپهرو کنار زدم و یه زانومو کنار صندلی گذاشتم و روی صورتش خم شدم..حالا چشماشو کاملا باز کرده بود و گنگ به اطراف نگاه میکرد..


قبل اینکه بزارم هوشیاریش بیشتر شه کامل داخل ماشین شدم و خودمو روش انداختم که تازه نگاهش بهم زوم شد..


قبل از اینکه دادی بزنه دستمو محکم روی دهنش گذاشتم و سعی کردم سنگینی وزنمو کامل روی تنش بندازم تا کمتر تقلا کنه..


سرشو کج کردم و فیکس نگهش داشتم..آروم سرنگ رو داخل گردنش کردم..

 صدای نفسای بلندش از پره های بینیش که تند تند باز و بسته میشد به گوشم رسید..

 همونطور که محتوی سرنگ آروم خالی میکردم کنار گوشش لب زدم :

 + هیـــشش چیزی نیست پسـر..الان تموم میشه..


سوزن سرنگ رو که از گردنش بیرون کشیدم کم کم آرشامم دست از تکون خوردن برداشت و آروم گرفت..


صورتشو صاف کردم و میخ چشمای نیمه بازش شدم، که اسرار داشت هوشیاریشو از دست نده و بیدار بمونه...


ناخواسته خم شدم روی صورتش و....

Report Page