141

141


#کوازار 

#۱۴۱

نگاهم تو چشم هاش چرخید 

- چهار ساعت ! 

آردم سر تکون داد و گفت 

- ما تو این چهار ساعت باید اول شیاطین رد یابی کنیم و تا جایی که ممکنه اسیر کنیم!! وقتی اخوان دوباره کوازار رو باز کرد ما باید شیاطینو بفرستیم اون سمت و آترین برگردونیم! 

فقط نگاهش کردم

تو حرف خوب بود

اما تو عمل چی؟

برگشتم سمت تلویزیون و گفتم

- من باید تو این چهار ساعت اهریمن رو پیدا کنم ! 

برگشتم سمت ساتی و گفتم

- فقط اگه اهریمن رو پیدا کنم و برگردونم به جهنم این قضیه تموم میشه! 

ابروهاش بالا پرید 

مردد نگاهش تو چشم هام چرخید و گفت 

- پیدا کردن اهریمن تو ۴ ساعت؟ ! خب میتونیم بعد اینکه آترین برگشت اهریمن رو پیدا کنیم 

هر دو تو سکوت به هم نگاه کردیم 

دوست داشتم بهش بگم 

اما نمیتونستم

لحظهدای که اشک های ساتی تو دستم نشست تو ذهنم مرور شد 

من دوست نداشتم ساتی آسیب ببینه 

تا همینجا هم خیلی درگیر شده بود 

من باید زودتر میرفتم

از این دختر دور میشدم 

اینجوری هم برای من درست تر بود هم برای اون ... بهتر بود ... نگاهمو از ساتی گرفتم.

برگشتم سمت ردیاب مرکزی و گفتم

- تو فقط زحمت رد یابی شیاطین رو بکش! من خودم اهریمن رو پیدا میکنم

با این حرف به سمت ردیاب مرکزی رفتم‌

من امروز انرژی اهریمن رو حس کردم

یه انرژی متفاوت و البته زیاد 

حدس میزنم با یکم نوسان بتونم پیداش کنم ...

اونم باید برگرده به جهنم

همراه همه شیاطینش 

اکوان ها و اون اخوان لعنتی ...

نفسمو با حرص بیرون دادم و رو مانیتور دستگاه خم شدم

ساتی آروم گفت 

- سام ...

Report Page