141

141

hdyh

به سمت پله های سالن رفت 

از کنارشون گذشت

روبه روی در زیر پله ایستاد 

کلیدی از تو جیبش دراوردو درو باز کرد

دستشو برد تو و کلید برق رو زد 

راه پله ای رو به پایین روشن شد 

ایان دستمو گرفتو از پله ها پایین رفتیم 

راه پله ی کوتاهی بود 

سریع رسیدیم به یه سالن بزرگ که توش یه استخر بود 

-باید آبشو خالی کنیم تا بتونیم آب اقیانوسرو توش بریزیم 

برگشتم سمتش

+خب چجوری باید اینکارو کنیم؟ 

-بیا بهت یاد بدم

رفت و دریچه ی روی دیوار و باز کرد 

رفتم کنارش 

-این دکمه هارو میبینی هرکدوم برای یکارین 

+خب؟

-نیگا اینو بزنی آب میاد تو استخر این یکیو بزنی آب استخر گرم میشه اینم بزنی آب خالی میشه 

هومی گفتم جالب بود تاحالا ندیده بودم 

ایان دکمه ای که برای تخلیه آب بود رو زد 

تو زمان خیلی کمی استخر خالی از آب شد 

-این دکمه رو نگا کن اینو بزنیم استخر خشک میشه 

دکمه رو فشار دادو از استخر یکم بخار بلند شد 

استخر خشک خشک شد 

ایان دستمو گرفت همینطور که منو دنبال خودش میکشید حرف میزد

-بیا بریم سونا بهت نشون بدم من خیلی دوسش دارم 

این رفتارش برام خیلی جالب بود 

من براش یه بچه بودم گه هیچی نمیدونه 

خب راستش همینجوریه

من چیز زیادی راجب انسان ها نمیدونم 

فقط یکی دوبار میوه هاشونو خورده بودم 

یا مثلا میدونستم موبایل چیه  

به یه اتاقک کوچیک رسیدم 

فضای با نمکی داشت 

دور تا دور نیمکت بود برای نشستن

-اینجا سونا یا اتاق بخاره 

سوالی نگاش کردم 

گوشه ی لبش به حالت خنده بالا رفت 

-این اتاق توش پره بخار میشه باعث میشه عرق کنی و لاغر شی خیلی چیز باحالیه بعدا یه روز میایم استفاده میکنیم 

سری تکون دادم 

بای صدایی که اومد فهمیدیم بچه ها رسیدن 

از اتاقک رفتیم بیرون 

استخر پر از آب بود 

ایان رفت پیش نیک و باهم رفتن بیرون 

من موندم و میلا و سیندی 

میلا اومد سمتم 

:مالیا اولش که میخوای تبدیل شی ممکنه درد بکشی 

یکم ترسیدم 

:اما تو قبلا تبدیل شدی فکر کنم یکم برات راحت تر باشه خب اول من میرم 

با این حرف میلا پرید توی آب

چقدر زیبا بود

.

.

😁میلا😁


Report Page